گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵

 

من باده بی خمار خواهم

یعنی لب آن نگار خواهم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵

 

انجیر تر و انار خواهم

شفتالوی آبدار خواهم

از طاس هریسه من برآرم

در وقت سحر دمار خواهم

کارم به عدد نمی شود راست

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۸

 

بوسی زلبش اگر کنی نوش

غمهای جهان شود فراموش

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۸

 

گر آرده و عسل کنی نوش

عیش دو جهان کنی فراموش

جان تازه کند بیا و بنگر

آن اشکنه لطیف سر جوش

چون از تو شود کسی خریدار

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۴۸

 

دارم هوس جمال بغرا

دورم چو من از وصال بغرا

تا چند پزیم روز تا شام

در دیگ هوس خیال بغرا

مالیده شد او، به خویش پیچید

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۵

 

هر که او دیده چهره یارم

می کد رحم بر دل زارم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۶

 

آن کس که به دست جام دارد

سلطانی جم مدام دارد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۶

 

آن ترک که گرده نام دارد

حسن و شرفی تمام دارد

دل میل به بره کرد و لحمش

بنگر چه خیال خام دارد

ترشی چو به گوشت بود گفتم

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۸

 

دیگ حبشی مفاخرت داشت

کامروز به مطبخم افاضل

هر نوع حوایجی که خواهی

از باطن من شدست حاصل

بر کاسه زبان گشاد چمچه

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۴۹

 

یک کله صباح اگر کنی نوش

فی الجمله نهار کرده باشی

صوفی محمد هروی
 
 
sunny dark_mode