گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

باد سحری طرب فزاید

غم از دل غمکشان زداید

بادی که به صبحدم برآید

بی باده مرا طرب فزاید

دل در بر من بدو شتابد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

آن عهد و وفای ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد

دی عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد

بر لشکر حسن، پادشاهی

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

ای دو لب تو ز شهد خوشتر

زندان توام ز مهد خوشتر

بدخو مشو و تبه مکن عهد

خوی خوش و حسن عهد خوشتر

گر وصل تو را به جهد یابم

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

زان دو لب چون عقیق یارم

از دیده همی عقیق بارم

کارست مرا عقیق باری

تا عشق عقیق اوست کارم

کردست سرشک من عقیقین

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

چون زلف تو بی قرارم از تو

چون چشم تو با خمارم از تو

ای گشته چو روزگار بدعهد

سرگشته روزگارم از تو

ای حسن تو بی شمار گشته

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

گر نه ز رقیب ناخوشستی

با خلوت او مرا خوشستی

گر جمله بلا ز عشق بودی

حقا که همه بلا خوشستی

گر نه ز جفا جدایی افتد

[...]

ادیب صابر
 
 
sunny dark_mode