گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰

 

در آتش عشق مهوشان رفت

آسان پی دل نمی‌توان رفت

دل از پی درد او روان شد

منزل دنبال کاروان رفت

این مهمان نخواندهٔ آه

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸

 

آن درد که استخوان‌شکن نیست

معمار کهن بنای تن نیست

امروز چراغ اهل فقرم

چون فانوسم دو پیرهن نیست

نشنیده حدیث آشنائی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷

 

آن یار گزین که خشمگین نیست

خوشبوست گلی که آتشین نیست

همچون قلم از سیاه بختی

جز گریه مرا در آستین نیست

مگذر ز قمار بوسه بازی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲

 

هر کس بتو دلربا نشیند

بسیار ز خود جدا نشیند

همچون هدفم سفید شد چشم

تا ناوک تو بجا نشیند

از بس تنگست بزم وصلت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

جور تو ز پی فغان ندارد

زخم ستمت دهان ندارد

جان گرچه بچشم در نیاید

گمنامی آن میان ندارد

از بس دهن تو تنگدست است

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode