گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۸۴

 

ای شاه تاج‌داران وی تاج شهریاران

گردون کامکاری خورشید کامکاران

گر عید روزه‌داران بر خلق هست فرخ

دیدار توست فرخ بر عید روزه‌داران

جز تو جلال دولت نامد زپادشاهان

[...]

امیر معزی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰

 

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران

کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد

داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱

 

از لطف وحسن یارم در جمع گل عذاران

چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران

در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم

شمعی بپیش کوران گنجی بدست ماران

ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل

[...]

سیف فرغانی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴ - تتبع مخدوم

 

ساقی حیات بخشد چون باد نوبهاران

چون ابر رخت هستی کش سوی کوهساران

خاطر سخن شنو کن دفتر به می گرو کن

در طور فقر نو کن آئین کامکاران

باد از مسیح دم زد لاله به که علم زد

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳۴

 

اشکی که از ندامت ریزند باده خواران

شیرازه نشاط است چون رشته های باران

ایام خط مگردید غافل ز گلعذاران

کاین سبزه همعنان است با ابر نوبهاران

تخمی است پوچ در خاک، خونی است مرده در پوست

[...]

صائب تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۱

 

تفریق جسم و جان است بدرود دوستداران

با آتش جدائی باد است پند یاران

دل دجله دیده دریا برق آه و اشک باران

بگذار تا بگرئیم چون ابر در بهاران

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۷

 

ابریست کاو ندارد آثار فیض باران

چشمی که گریه اش نیست روز وداع یاران

لعل تو در شکرخند پرگریه چشم عاشق

بر خنده گل آری ابر است اشکباران

جانا قرار رفتن بهر سفر نهادی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

بگذار تا بماند چشمم به رهگذاران

پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران

ای ابر نوبهاری باران نبار دیگر

طوفان چشمم امروز بگرفته جای باران 

یا رب مباد کس را حیران دو دیده چون من

[...]

نیر تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین

 

در مقتل شهیدان با ناله چون هزاران

زینب کشید در بر چون نعش گلعذاران

گفتا بشمر کافر گریان چو بی‌قراران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

جز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین

 

در مقتل شهیدان با ناله چون هزاران

زینب کشید در بر چون نعش گلعذاران

گفتا بشمر کافر گریان چو بی‌قراران

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین

 

جز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران

داند که تلخ باشد قطع امیدواران

تا بر شرر نبندند محمل بروز باران

گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

از بس که دیر ماندی چون شام روزه‌داران

[...]

صامت بروجردی