گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

افزود عکس رویش خوش بر صفای مینا

خواهم نمود امشب جان را فدای مینا

بر دامن تو جا کرد از روی مهربانی

جا دارد ار گذارم سر را به پای مینا

دست تواش به گردن شد آشنا عجب نیست

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

روزی که کرد گردون غم‌های یار قسمت

ما را رساند بر دل زان غم هزار قسمت

دادند جا غمت را پنهان درون دل‌ها

داغ تو را نمودند در لاله‌زار قسمت

از عارض و خط تو گلزار رنگ و بو را

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

آن را که داغ عشقش پا تا به سر نباشد

در دهر چون نهالی است کان را ثمر نباشد

از درد شام هجران دردی بتر نباشد

بالاتر از سیاهی رنگ دگر نباشد

جام شراب ساقی ما را نمی‌کند مست

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

تا چون نگه توان شد دور از میان مردم

زنهار جا نسازی در خانمان مردم

پرواز گیر ای دل تا کی چو مرغ تصویر

حیران توان نشستن در آشیان مردم

چشم از زنخ بپوشان بردار دست از زلف

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

ساقی کجاست کز می گلگون نشسته باشیم

چون داغ لاله تا کی در خون نشسته باشیم

شاید که آشنایی ما را کند نوازش

تا کی چو حلقه در، بیرون نشسته باشیم

خوب است راستی را از سرو یاد گیریم

[...]

قصاب کاشانی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ای شب‌چراغ دل‌ها صهباست در پیاله

یا عکس روی ماهت پیداست در پیاله

کیفیتی ز چشمت شد در شراب داخل

یا آنکه دختر رز تنهاست در پیاله

افتاده چون نگاهت در جام باده کافی است

[...]

قصاب کاشانی
 
 
sunny dark_mode