گنجور

 
قصاب کاشانی

ای شب‌چراغ دل‌ها صهباست در پیاله

یا عکس روی ماهت پیداست در پیاله

کیفیتی ز چشمت شد در شراب داخل

یا آنکه دختر رز تنهاست در پیاله

افتاده چون نگاهت در جام باده کافی است

دیگر شراب کردن بی‌جاست در پیاله

ساغر ز عکس رویت جام جهان‌نما شد

رمزی که بود پنهان پیداست در پیاله

حضار مجلست را تعظیم توست واجب

از سجده صراحی رسواست در پیاله

گفتی که چیست در جام جز جان و دل چه دارم

ساقی فدای جانت این‌هاست در پیاله

گل گل شکفت حسنت از تاب گرمی می

در گلستانم امشب گل‌هاست در پیاله

تا عکس شمع رویش افتاده است در جام

پروانگیش قصاب از ماست در پیاله

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode