گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۷

 

رگ در تنم ز شورش سودا گسیخته

پیوند من ز جان شکیبا گسیخته

یارای عقل نیست عنان داریم دگر

زنجیر من بهار به صحرا گسیخته

الفت کم و غرور فراوان و عهد سست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۹

 

بر هر زمین که جلوه کنی آسمان کنی

می زیبدت که ناز به کون و مکان کنی

این لطف جلوه ای که ز سرو تو دیده ام

بر خاک اگر گذر فکنی پرنیان کنی

هر جا گشایی از پی دل زلف پرشکن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۴

 

زان نور دیده، شد مژهٔ خون فشان تهی

از طایر مراد مباد آشیان تهی

رشک محبتم نگذارد نفس کشم

دل از حدیث شوق پر است و زبان تهی

ترسم رَوَد زِ یاد تو یکباره نام ما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۵

 

با یار گفتم از غم بسیار، اندکی

گفتا که هست حوصله درکار، اندکی

تاکی به ناز، دیده فروبستهای ز من؟

یکبار دامن مژه بردار، اندکی

گفتا نگه به خواب بهار تغافل است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲

 

ای دل، سپند آتش سودای کیستی؟

خرمن به باد داده و رسوای کیستی؟

در محفلی که موج پریزاد می زند

آیینه دار حسن دلارای کیستی؟

در پوست، رستخیز قیامت فکنده ای

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - بثّ و شکویٰ

 

چون زادم از نتایج علوی به مهد خاک

عنقای قاف همّتم از عرش زد صفیر

بانگی تمام زجر و صفیری تمام اثر

کای شیردل، چو دایه بشوید لبت ز شیر

لب را ز جوی کوثر و تسنیم تر مکن

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - معنی لفظ حیات

 

ای چرخ، باید از تو در تن عرصه کم زدن

من اسب طرح دادم، این فیل مات چیست؟

کج بازی تو را سببی نیست در میان

نیرنگ مهر و کین تو با کاینات چیست؟

تا کی ز جوی دیده، کنی تر، لب مرا

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - صحبت نامردمان

 

افتاده ام به صحبت نامردمان حزین

دور زمانه ام، ستمی زین بتر نکرد

وحشی غزال من، شده هم آخور خران

جوری به کس، زمانه ازین بیشتر نکرد

گردن کشید، از قفسی عندلیب و گفت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - شرم از نارسایی مدح

 

گشته ست صفحه، دامن دشت ختن حزین

نازم خرام کبک همایون مثال را

در حکم ماست ملک سلیمانی سخن

گوییم شکر سلطنت بی زوال را

نیروی کلک ماست که بالیده از غرور

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - در پاسخ نامهٔ مشتاقانهٔ شاه طهماسب ثانی که او را به همراهی خود دعوت کرده بود

 

ای صاحبی که از اثر رنگ و بوی تو

خون کرشمه، در جگر گلستان کنم

گنجینهٔ ضمیر گشایم به مدح تو

دست و دل نیاز، جواهر فشان کنم

صد گلستان بوسهٔ شرم از لب نیاز

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - و نیز در اندرز

 

هر روز کز سرور تو ای شاه بگذرد

روزی مرا هم از غم جانکاه بگذرد

آخر، نه راحت تو بماند نه محنتم

این هر دو، چون نسیم سحرگاه بگذرد

بر هر که هست، چون خوش و ناخوش، گذشتنی است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - مطایبه

 

پرسید دوش ساده دلی از من این سخن

با سینهٔ پرآتش و با دیدهٔ پرآب

کاندر زمانه هر چه بود، نیست بی سبب

خواه آشکار جلوه کند، خواه در حجاب

این معنی ازکجا زده سر، در تعجبم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۴۲ - در ذمّ بعضی از اصحاب غرور

 

ای صاحبی که مایهٔ تفریح عالمی

ذات مبارکت، سبب کامرانی است

بشنو سه چار مصرع غرّا، ز خامه ام

اکنون که فطرتت به سر نکته دانی است

رسمی ست مبتذل، گلهٔ دوستان ز هم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹

 

دادی به باد، طره عنبر سرشت را

کردی کساد، نکهت باغ بهشت را

سر، شمع سان ز داغ به آتش که می دهد؟

آیا کسی چه چاره کند، سرنوشت را؟

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۵

 

سلطان همّتم، ز جهان شسته دست را

چون سیل، پشت پا زده ام خاک پست را

انصاف، کار محتسب روزگار نیست

یکسان کند معامله، هشیار و مست را

مشکل که پر کند ز تهی کاسگی حزین

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰

 

قامت شده‌ست خم، من دیرینه سال را

باید به روی تیغ تو دید، این هلال را

چرخی که کاست، وقت تمامی، هلال را

کی نقص شان ما ننماید کمال را

مهر خموشیم، سپر زخم ذلت است

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱

 

گشتم اسیر، جلوهٔ آن خوش خرام را

دارم به رقص، از تپش خویش، دام را

غم بی شمار و همنفسی نیست در کنار

در حیرتم که با که بگویم، کدام را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۲

 

آمال کوته است ز دنیا بریده را

کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟

در رهگذار سیل، بود استوار کوه

وحشت حریف نیست، من آرمیده را

گوش گران، علاج لب یاوه گو کند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۳

 

رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را

کردم روانه نامه رنگ پریده را

وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی

بالین کنیم دستِ ز دنیا بریده را

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۴

 

مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را

آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را

گر بحر ریزیش به گلو، العطش زند

جایی که نخل حرص فروبرد ریشه را

حزین لاهیجی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۳
sunny dark_mode