گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

لیکن امیدم آنکه بدین زودی از وزیر

ملک انتظام گیرد وگردد فساد طی

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

اختر کند قیام بگاه قعود او

کشور برد یسار مدام از یمین وی

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

بر خوان بینش تو زتایید حق کتاب

درجام دانشت زخم ذوالجلال می

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

دربارگاه روز کنون مقتداست لیل

برمتکای رشد کنون متکی است غی

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۵ - وله

 

نوروز ماه رفتی و برجان کاینات

شد صرصر بهار بتر از سموم دی

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

پیرم چو یافت از اثرات وجود طی

باقی نه هیچ از اثرم غیر مهر وی

بر زد نهیب ساقی سر مست را که هی

آتتش فکن بخرمن جانش ز جام می

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند ولایی و عاشورایی

 

ای روزگار! از تو کنم شکوه تا به کی؟

تا چند نالم از ستم و ظلم تو چو نی

اخیار را به جام کنی زهر ناگوار

اشرار را کنی به قدح خوشگوار می

هر جا که مدبری ست ز غم، سازیش رها

[...]

ترکی شیرازی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - بهشت و دوزخ

 

خوش گفت این حدیث که شرطست کآدمی

گام آنچنان نهد که ننالد از او زمی

چون بر زمین خرامی‌، ای مرد خودستای

از کبر و از تفرعن‌، فرعون اعظمی

خاک زمین به‌جای تو نفرین همی کند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - غدیریه

 

روزی چنین نکو که بیمن قدوم وی

آمد زمان وصل و شد ایام هجر طی

با بانگ چنگ و ناله تار و نوای نی

ساقی بعشق بوالحسنم بخش جام می

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

در منتهاالیه خیابان، بود پدید

تهران برون شهر، خرابه یکی بنای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

گسترده مه، ز روزنه شاخ‌های بید

فرشی که تا بد، ار بلرزد همی هوای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

ساعت دوازده است، هلا نیمه‌شب رسید

جز وای وای جغد نیاید دگر صدای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

یک بیست‌ساله شاعری، آواره و فرید

با هیکل نحیف و خیالات غم‌فزای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

از دست میخ کفش به پا، گه همی‌جهید

در کفش می‌نمود، همی جابه‌جای پای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

چون دلش خوراک و چو پیراهن شهید

دوشش عبای کهنه، کفن در بر گدای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

شام از پس گرسنگی، مدتی مدید

یک نیمه نان بخورده، پس کوچه در خفای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

در لرزه و تعب، ز تب و نوبه می‌مکید

اندر دهانش انگشت، از حسرت دوای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

ناگه سکوت، پرده شب را ز هم درید

از دست حزن خویش، چو بگریست های های

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

خوابید روی خاک و عبا بر سرش کشید

سنگی نهاد زیر سرش، بهر متکای

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » سرگذشت تأثرآور شاعر

 

با آن که در نتیجه عشق وطن گزید

در این خراب مانده وطن در خرابه‌های

میرزاده عشقی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode