گنجور

 
صغیر اصفهانی

امروز روز نصب وصی پیمبر است

اندر خم غدیر یکی طرفه محضر است

از چشم دل ببین که نبی فوق منبر است

روحش قرین وجد ز پیغام داور است

پیغام آشنا سخن روح پرور است

ارواح انبیا همه را با نیاز بین

جن و ملک گرفته نشیب و فراز بین

خلقی زهند و روم و عراق و حجاز بین

چشم همه به احمد محمود باز بین

یا للعجب حکایت صحرای محشر است

به به چه محضریست که آنرا نظیر نیست

عنوان صدر و ذیل و غنی و فقیر نیست

ناطق بجز رسول نذیر بشیر نیست

گوید که جز علی بخلایق امیر نیست

وین نیست قول من که ز خلاق اکبر است

انوار لمعه لمعه برآید در آن مکان

از منبر جحاز شتر تا به آسمان

پر گشته از شکوه بنی‌هاشمی جهان

جبریل راست آیه اکملت ارمغان

یعنی کمال دین به تولای حیدر است

افکنده این قضیه بر اجسام ارتعاش

بر دوست جان فزا شده از خصم دلخراش

حافظ ز دور ناظر و گوید ز صدق فاش

گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش

آنرا که دوستی علی نیست کافر است

نور ولایت اسدالله ظهور یافت

زین نور دهر بهجت و گیتی سرور یافت

ارض و سما تجمل الله نور یافت

شاهد ز غیب آمد و جانان حضور یافت

صاحب دلان زمان ملاقات دلبر است

یک دور بود بادهٔ عرفان کبریا

در عهده سقایت افراد انبیا

آن دور منتهی شد و امروز مصطفی

تفویض کرد امر سقایت بمرتضی

زین بعد جام در کف ساقی کوثر است

روزی چنین نکو که بیمن قدوم وی

آمد زمان وصل و شد ایام هجر طی

با بانگ چنگ و ناله تار و نوای نی

ساقی بعشق بوالحسنم بخش جام می

کاین می‌مرا حلالتر از شیر مادر است

رندان دهند از ره انصاف پروری

ترجیح بندگی علی را بسروری

آری کند بچرخ گر از رتبه همسری

یک ذره‌اش بخاک زمین نیست برتری

هر سر که آن نه خاک کف پای قنبر است

رسم است در میان دلیران پهلوان

کارند وصف خود گه پیکار بر زبان

شیر خدای هم بمصاف دلاوران

میکرد وصف خویش بگاه رجز بیان

آنوصف چیست نعرهٔ الله اکبر است

حکم قضا رود همه بر حکمت علی

هستی ز کل و جزو بود حشمت علی

بود صغیر نیست جز از رحمت علی

وین نطق جانفزاش بود نعمت علی

کی نعمتی چنین همه‌کس را میسر است