گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

از تو نوشت و داد دل آرمیده را

غم نامه های شسته و صد ره دریده را

شادم که در تپیدن خاصی فکنده ام

هر ذره از وجود دل آرمیده را

الماس ریزه کس نخرد در دیار عشق

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

بردیم باز بر سر نظاره دیده را

کردیم رام دیده نگاه رمیده را

بردیم نام دلبر و کردیم بی‌قرار

این خون آرمیده عمری طپیده را

سیلاب غصه‌ام ز درون جوش می‌زند

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰

 

تا یافتم رسایی دست کشیده را

آورده ام به چنگ مراد رمیده را

عریان تنی خوش است ولی ذوق دیگر است

جیب دریده دامن در خون کشیده را

کاری اگر ز صورت بی‌معنی آمدی

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸

 

با زلف کار نیست رخ یار دیده را

ره می گزد چو مار، به منزل رسیده را

بی حسن نیست خلوت آیینه مشربان

معشوق در کنار بود پاک دیده را

بسیار زخم هست که خاک است مرهمش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۹

 

طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟

آرام نیست کشتی طوفان رسیده را

شبنم ز باغبان نکشد منت وصال

معشوق در کنار بود پاک دیده را

با هیچ بد گهر نشود چرخ سینه صاف

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را

آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز

در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند

[...]

قدسی مشهدی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۷

 

باشد خطر ز وصل جدایی کشیده را

تیغ اجل در آب بود سگ گزیده را

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

بی درد بر کنار مریز آب دیده را

در کار دل کن آن می صاف چکیده را

از فیض عشق همت والای ما بدوش

بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را

در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶

 

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را

آیینه آب داد ز روی تو دیده را

عمریست درسم‌از لب‌لعل خموش تست

یعنی شنیده‌ام سخن ناشنیده را

ماییم و حیرتی و سر راه انتظار

[...]

بیدل دهلوی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

هر ذرّه‌ را ز مهر کمندی است در گلو

نگذاشته است دام تو یک آفریده را

بی‌تابی‌ای که دل کند از عارضت مرنج

رحم است این سپند به آتش رسیده را

قصاب کاشانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۲

 

آمال کوته است ز دنیا بریده را

کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟

در رهگذار سیل، بود استوار کوه

وحشت حریف نیست، من آرمیده را

گوش گران، علاج لب یاوه گو کند

[...]

حزین لاهیجی
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۷ - مرثیه

 

رسمَست هرکه داغ ِ جوان دید، دوستان

رأفت برند حالت ِ آن داغ دیده را

یک دوست زیر بازوی ِ او گیرد از وفا

وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را

آن دیگری بر او بِفشانَد گُلاب و شَهد

[...]

ایرج میرزا