رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد
صنعت مکن که هر که محب تو است راست
عشقش به رویِ دل درِ معنی فراز کرد

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
زاهد چرا به من دگراین کبر وناز کرد
من نیز باده خوردم اگر او نماز کرد
کوته کنم حدیث که یک حرف بیش نیست
واعظ نکرد فهم و حکایت دراز کرد

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
زاهد چرا به من دگراین کبر وناز کرد
من نیز باده خوردم اگر او نماز کرد

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
زاهد چرا به من دگراین کبر وناز کرد
من نیز باده خوردم اگر او نماز کرد

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
دردا که اشک خون به رخم کشف راز کرد
بازم به کار پرده دری برگ و ساز کرد
طومار غم که دیده ز مردم همی نهفت
برداشت دست از دل و بی پرده باز کرد
واعظ علاج عشق به هجرم حواله داشت
[...]

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۳۴
گیسو گشود و سور حسینی حجاز کرد
در هر قطار موی خود این نغمه ساز کرد

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
ما را به یک کرشمه ز اهل نیاز کرد
پس پرده برگرفت و بما نیز ناز کرد
تا شاه ما ز کشور ما رخت بست و رفت
خِیل بلا به کشور دل ترکتاز کرد
آوخ که نقد عمر عزیز از سر نیاز
[...]

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
یار آنقدر، به حسن بنازید و ناز کرد
کش روزگار هستی خود را نیاز کرد
با حقه بازیش فلک حقه باز باخت
باید قمار با فلک حقه باز کرد
زاهد ز کعبه رخت به دیر مغان کشید
[...]

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹ - تاشقلیجان
تا کلک صنع چشم تو سرمشق ناز کرد
همچون تذرو ناز تو در چشم باز کرد
آمد سلاح غمزهات از بهر هوش من
کرد آنچنان به من که به محمود ایاز کرد
شهد لبت که باد تبرزد غلام او
[...]

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱
دل آنچه داشت در بر دلبر نیاز کرد
نازم به همتش که مرا سرفراز کرد
یک بوسه زان دو لعل بصد جان برابر است
الحق که جای داشت بما هر چه ناز کرد
نازم به نقطهٔ دهن او که بی سخن
[...]
