دل آنچه داشت در بر دلبر نیاز کرد
نازم به همتش که مرا سرفراز کرد
یک بوسه زان دو لعل بصد جان برابر است
الحق که جای داشت بما هر چه ناز کرد
نازم به نقطهٔ دهن او که بی سخن
از هست و نیست بر دل من کشف راز کرد
پر گشته است شهر ز دیوانه آن پری
گوئی گره ز سلسلهٔ زلف باز کرد
عاشق به کار خویش دمی وا نمیرسد
محمود عمر خود همه صرف ایاز کرد
بر یاد چشم و ابروی دلدار بود و بس
عارف اگر که خورد می و گر نماز کرد
زاهد ز من همی دل و دین خواهد این گدا
بنگر که دست در بر مفلس دراز کرد
رو چاره جوی ای دل بیچاره از علی
بایست چاره را طلب از چاره ساز کرد
شاهی که داد بندگی خود چو بر صغیر
یکبارهاش ز هر دو جهان بی نیاز کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد
آن بت که بر دلم در شادی فرازکرد
یک باره بر دلم دری ز مهر باز کرد
زلف جو سام بر دل مسکین من فکند
تا بر دلم جهان در خورشید باز کرد
بیخواب کرد چشم دلم در فراق خویش
[...]
تا بر دل من آن بت طناز ناز کرد
صد در ز ناز بر دل من باز باز کرد
تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد
دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد
از جان بشست دست و به جانان دراز کرد
فریاد برکشید چو مست از شراب عشق
[...]
ترکم به خنده چون دهن تنگ باز کرد
دل را لبش ز تنگ شکر بینیاز کرد
کافر، که رخ ز قبله بپیچیده بود و سر
چون قامتش بدید به رغبت نماز کرد
ای دلبری که عارض چون آفتاب تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.