گنجور

 
غبار همدانی

ما را به یک کرشمه ز اهل نیاز کرد

پس پرده برگرفت و بما نیز ناز کرد

تا شاه ما ز کشور ما رخت بست و رفت

خِیل بلا به کشور دل ترکتاز کرد

آوخ که نقد عمر عزیز از سر نیاز

در مقدمش نثار نمودیم و ناز کرد

کوتاه کرد رشتۀ عمر غبار را

تا زال چرخ رشته دوران دراز کرد

دوری نمود اگر چه به صورت ز چشم ما

نزدیکی حقیقی ما را مجاز کرد

غم های مرده را به یکی نفخه زنده ساخت

یارب چه صور بود که این نغمه ساز کرد

آلوده بود دامنم از اشک چشم و شیخ

پنداشت باده است از آن احتراز کرد

لجاج غم به تربیتم رنجها کشید

تا در غبار عشق مرا پاکباز کرد