گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱

 

شد مدتی که بخت نسازد مدد را

افگنده روزگار به فکر ابد مرا

در سینه نیست کینه ز اهل حد مرا

غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا

نزدیک می کند به خدا دست رد مرا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۱

 

ارباب جود را کف گوهرفشان نماند

دست گشاده‌ای به محیط دکان نماند

در روزگار ما ز سخاوت نشان نماند

از همت بلند اثر در جهان نماند

یک سرو در سراسر این بوستان نماند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۳

 

چون تاب به کلبه ام ای سیمتن درای

داغم شکفته است به سیر چمن درای

ای شمع بزم سوختگان در سخن درای

یک بار بی طلب به شبستان من درای

چون بوی گل نهفته در این انجمن درای

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۸

 

خوردی شراب ناب سرانجامیی تو رفت

شرم نگه ز نرگس بادامیی تو رفت

رنگ از رخ حیا ز می آشامیی تو رفت

رفتی به بزم غیر نکو نامیی تو رفت

ناموس صد قبیله به یک خامیی تو رفت

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۰

 

ای سرو ناز بنده ره رفتنت شوم

قربان نرم نرم سخن کردنت شوم

پامال نرگس سیه رهزنت شوم

مفتون چشم کم نگه پر فنت شوم

مجنون آهوانه نگه کردنت شوم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۲

 

صاحبدلان نظاره چو بر پشت پا کنند

با قد خم احاطه ارض و سما کنند

ما را مس وجود چه باشد طلا کنند

آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode