مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶۷
ای هوس عشق تو کرده جهان را زبونخیره عشقت چو من این فلک سرنگون
میدر و میدوز تو میبر و میسوز توخون کن و میشوی تو خون دلم را به خون
چونک ز تو خاستهست هر کژ تو راست استلیک بتا راست گو نیست مقام جنون
دوش خیال نگار بعد بسی انتظارآمد و من در خمار یا رب […]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۳
ای به رخت هر نفس مهر دل ما فزون
وجهک «شمس الضحی » نحن له عابدون
ابرو و قد خوشت صورت «نون والقلم »
نقش خط دلکشت معنی «ما یسطرون »
خامه ابداع را چون الف قامتت
نامده یک حرف خوش بر ورق کاف و نون
کس حرکت با سکون جمع ندیده ست ازان
با حرکات خوشت رفت ز جانم سکون
کوهکن از […]
