گشت ز همنامی او پیش ازین

آتش نمرود چو خلد برین

کرد خرد ختم سخن اینچنین

انک فیها لمن الخالدین

گوئیا دارند عزم کربلای شاه دین

خیل کین بهر نصر مشرکین

شبه رسول امین

شست به خون تا جبین

از دم ششمیر کین

خفت به روی زمین

ای شده از قدرت تو ماء و طین

لوحهٔ دیباچهٔ دنیا و دین

شاه ولی سید اهل یقین

قطب جهان نعمت حق، نور دین

مانده عزازیل به ره در کمین

منتظر بردن کالای دین

نیمه شعبان که بر او آفرین

رشک گلستان ارم شد زمین

انجمن قدس مقدس بود

روز چنین رشک بهشت برین

گل به سر تخت چو بهرام رفت

[...]

بند کن آن رشه به قربوسِ زین

جفت بزن از سرِ زین بر زمین

گور و گوزنی نزده بر زمین

کبک نیاویخته بر قاچِ زین

چشمۀ خور در فلک چارمین

سوخت ز داغ دل ام البنین

آه دل پرده نشین حیا

برده دل از عیسی گردون نشین

دامنش از لخت جگر لاله زار

[...]

شد پارس یکی حلقهٔ گزین

شیراز بر آن حلقه چون نگین

بر حلقهٔ انگشترین پارس

شیراز بود گوهری ثمین

از سبزهٔ شاداب و سرخ گل

[...]

آب روان مویه کنان بر زمین

سود به آثار قدومش جبین

دختر آن داد به فرزند این

گنج ببخشود بدو نازنین

جرز نهادند ز سنگ وزین

نقب گشادند به زیر زمین

گفت حریف دغل از روی کین

کای بت پوشیدهٔ خلوت‌نشین

هرکه ندارد هوسی این‌چنین

تابع شاه است به روی زمین

سال هزار است کز ایران زمین

پادشهی برننشسته به زین

شهرت آن پادشهان از زمین

رفت از این کار به چرخ برین