گنجور

 
یغمای جندقی

از مه نو باز در دست فلک خنجر نگر

درنگر کینه اختر نگر

آسمان را در کمین آل پیغمبر نگر

درنگر کینه اختر نگر

فارس افلاک را در قصد شاه کم سپاه

آه آه رزم جوی و کینه خواه

خود ز اکلیل و ثریا جوشن و مغفر نگر

در نگر کینه اختر نگر

قوس و جوزابسته و بگشاده چون جنگ آوران

این میان وان دگر تیراز کمان

رایض بهرام را زرین زره در بر نگر

در نگر کینه اختر نگر

دارد آهنگ شبیخون خسرو سیارگان

کرد از آن روی در مغرب نهان

اینک از خیل نجومش در قفا لشکر نگر

در نگر کینه اختر نگر

گوئیا دارند عزم کربلای شاه دین

خیل کین بهر نصر مشرکین

کینه افلاک بین بدمهری اختر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آفتاب طلعت خورشید بطحا و عراق

از نفاق تیره در ابر محاق

و از فروغ فرهی چهر ذنب انور نگر

در نگر کینه اختر نگر

در به خرم بوستانی کش همی با باک و بیم

در حریم جنبش آوردی نسیم

از دم باد مخالف فتنه صرصر نگر

در نگر کینه اختر نگر

بر سر دل خستگان و اندر دل سردادگان

بی امان گر همی دیدن توان

تیغ کین تا قبضه بین تیر ستم تا پر نگر

در نگر کینه اختر نگر

نوجوانان را ز عکس خون خط نیلوفری

احمری همچو گلبرگ طری

کودکان را از طپانچه لاله نیلوفر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آن یکی را دجله ها جاری ز حلق از خون ناب

بهر آب وان دگر را زالتهاب

شیر خشک از جوی پستان طفل بی مادر نگر

در نگر کینه اختر نگر

جرعه پیمایان بزم قرب را پا تا به سر

دیده تر خشک لب خونین جگر

باده از خوناب دل وز دیدگان ساغر نگر

در نگر کینه اختر نگر

از پی خونخواری میناکش بزم رضا

از جفا مست عاری از حیا

پیر گردون را زشکل ماه نو ساغر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آن سر و پیکر کش ازآغوش سلطان حجاز

بود ناز در مصاف ترکتاز

تن طپان در لجه خون بر سنانش سر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آل مروان را که سر چون خاک زیبد پایمال

ماه و سال بر سر اکلیل جلال

تاج فرق فرقدان را فرق بی افسر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آنکه برد از درد جامش صفوه آدم حیات

در فلات مانده ممنوع از فرات

آب جو به ز آبروی ساقی کوثر نگر

در نگر کینه اختر نگر

رنگ از خون چاک از پیکان پریشان برسنان

خون چکان از جفای آسمان

دست قاسم حلق اصغر کاکل اکبر نگر

در نگر کینه اختر نگر

عاکفان ستر عصمت را ز بی آزرم چند

صد گزند با وجود ذل بند

گوش پاره سرشکسته روی بی معجر نگر

در نگر کینه اختر نگر

آنکه گر گشتی پیمبر از دهان آرزو

بوسه جو رنجه می گشتش گلو

راست از کج گوهرانش تیغ بر حنجر نگر

در نگر کینه اختر نگر

ز آشیان چرخ بهر صید مرغان حرم

دمبدم بال بگشاده ز هم

کرکسان نسر را آوازه شهپر نگر

در نگر کینه اختر نگر

از کفن پوشان حسرت و از اسیران بلا

بر ملا در زمین کربلا

فتنه روز جزا هنگامه محشر نگر

در نگر کینه اختر نگر

ماند زاشک و نظم یغما منفعل دریا و کان

جاودان از غم لب تشنگان

باورت گر نیست اینک لعل بین گوهر نگر

در نگر کینه اختر نگر

 
sunny dark_mode