گنجور

 
رضاقلی خان هدایت

نامش محمدبن عبداللّه، از علوم صوریه و معنویه آگاه. از شعرای مشهور و از معاصرین تیمور به خدمت سید شهید سید سیمی رسید و ارادتش گزید و به تجرید کوشید و بادهٔ توحید نوشید. بر مواقف واقف و به معارف عارف گردید. در مناقب و حقایق اشعار آبدار فرمود. مثنوی ذوبحرین و ذوقافیتین موسوم به مجمع البحرین منظوم کرده و مثنوی دیگر مُسمّی به محب و محبوب به قید نظم آورده. دیوانی نیز دارد. غرض، از ارباب سلوک و عرفان و اصحاب مجاهده و ایقان بود و در سنهٔ ۸۳۸ در استرآباد رحلت نمود. چند بیتی از مثنوی و غزلیاتش قلمی می‌شود:

ای شده از قدرت تو ماء و طین

لوحهٔ دیباچهٔ دنیا و دین

قهر تو بی برگیِ ساز جهان

پیشِ تو پیدا همه رازِ نهان

طالبِ تو از همه دارد فراغ

در شب تار از جگر آرد چراغ

مسکن عشاق تو شهرِ بلاست

شربتِ مشتاق تو زهرِ فناست

طالبِ این گلشن دنیا مباش

خاره‌یی اندر رهِ عُقبی مباش

در گذر از لالهٔ باغ امل

سوزش دل بنگر و داغ اجل

واصل انسان همه پیچ است و پیچ

حاصلِ دوران همه هیچ است هیچ

حاتم و آن بخشش عامش کجاست

طی شده آن نامه و نامش هباست

نسخهٔ این عالم کل را بمان

نامهٔ پیچ و خم دل را بخوان

بادهٔ این مصطبه قهر است و بس

شربت این مشربه زهر است و بس

غزلیات

ما کاروانی‌ایم و جهان کاروانسراست

در کاروانسرا نکند کاروان سرا

٭٭٭

هیچ کس یک سرِ مو از دهنت آگه نیست

دم از آنجا نتوان زد که سخن را ره نیست

٭٭٭

چو خیر و شر نه به دست منست یک سر موی

اگر ثواب ندارم مرا گناهی نیست

٭٭٭

دلا جان باختن دعوی مکن چندان که یار آید

شود معلوم کار هرکسی چون وقت کار آید

٭٭٭

ز چشم اهل نظر کسب کن حیات ابد

که آبِ خضر ازین جویبار می‌گذرد

٭٭٭

پیِ درد تو مهمانخانه‌ای ساخت

چو برهم زد قضا آب و گِل من

٭٭٭

آن گنج که جستم ز کسان درگه و بی گاه

بی منت کس یافتم المنّةُ لِلّه

٭٭٭

پس از هلاک چو هر ذره‌ام فتد جایی

بود به مهر تو هر ذره را تماشایی

٭٭٭

جانم فدای آنکه شد جانش فدای چون تویی

گر جان فدا سازد کسی باری برای چون تویی