گنجور

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۲ - در وصف غلام سیاه حضرت سیدالساجدین

 

پیش پیش از بی‌کسی در جیش شاه

بهر خود پوشیده بود رخت سیاه

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۱ - حکایت شخص مسافر

 

بود مسافر یکی اندر به راه

توشه کم و راه فزون بی‌پناه

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۱

 

ماه رُخی چشم و چراغ سپاه

نایب اوّل به وِجاهت چو ماه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

از طَرَفی نیز در آن صبح‌گاه

زُهره مِهین دخترِ خالویِ ماه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

امر طبیعی است که در بینِ راه

چون برسد مرد لبِ پرتگاه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

جایگهِ من شده قلبِ سپاه

قلبِ زنان را نکنم جایگاه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

دیده و دانسته نیفتم به چاه

کج نکنم پای خود از شاهراه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

در تو نیابد غضبِ شاه راه

هیچ مَتَرس از غضبِ پادشاه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

گرسنه بودش دل و سیرش نگاه

ظاهرِ او معنی خواه و نخواه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

جمله برون آید از این کارگاه

کز اثرِ سعیِ من افتد به راه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۳

 

آن که خداوند بُوَد بر سپاه

بر فلکِ پنجمش آرامگاه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲ - شاه و جام

 

جام به کف رفت به نزدیکِ شاه

خیره در او چشمِِ تمام ِ سپاه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲ - شاه و جام

 

‎مرد وفا پیشه که از دیرگاه

‎داشت به دل آرزویِ دختِ شاه

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

این هیجان را چو نکو دید شاه

یافت که کار از هیجان شد تباه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

گشت ازان لشکر مشروطه‌خواه

شاه گرفتار و کسانش تباه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - شاه لئیم

 

مملکت از جور وزیران تباه

لیک نکو حاصل مزروع شاه

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - شاه لئیم

 

چون که تجارت کند و زرع‌، شاه

تاجر و زارع به که جوید پناه‌؟‌!

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode