غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
باده مشکبوی ما بید و کنار کشت ما
کوثر و سلسبیل ما طوبی ما بهشت ما
بس که غم تو بوده است تعبیه در سرشت ما
نسخه فتنه می برد چرخ ز سرنوشت ما
حسرت وصل از چه رو چون به خیال سرخوشیم
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست
ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد
زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست
جاه ز علم بی خبر علم ز جاه بی نیاز
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
ساخت ز راستی به غیر ترک فسونگری گرفت
زهره به طالع عدو شیوه مشتری گرفت
شه به گدا کجا رسد زان که چو فتنه روی داد
خاتم دست دیو برد کشور دل پری گرفت
ترک مرا ز گیر و دار شغل غرض بود نه سود
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
غم چو به هم درافگند رو که مراد میدهد
دانه ذخیره میکند کاه به باد میدهد
آخر منزل نخست خوی تو راه میزند
اول منزل دگر بوی تو زاد میدهد
ای که به دیده نم ز تست وی که به سینه غم ز تست
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
بر لب یا علی سرای باده روانه کرده ایم
مشرب حق گزیده ایم عیش مغانه کرده ایم
در رهت از پگه روان پیشتریم یک قدم
حکم دوگانه داده ای ساز سه گانه کرده ایم
بو که به حشو بشنوی قصه ما و مدعی
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۳
مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده
سایه به مهر واگذار قطره به بحر باز ده
طره جیب را ز چاک شانه التفات کش
عارض خویش را ز اشک غازه امتیاز ده
داغ به سینه زیورست دل به جفا حواله کن
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱
دیده ور آن که تا نهد دل به شمار دلبری
در دل سنگ بنگرد رقص بتان آزری
فیض نتیجه ورع از می و نغمه یافتیم
زهره ما برین افق داده فروغ مشتری
تا نبود به لطف و قهر هیچ بهانه در میان
[...]