گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - وله

 

میم دهان لعبتی نخواهنده ابجد

قامت ما دال کرد از آن الف قد

جیم دو زلفش بعین دوستی از من

برده چنان دل که می ندانم ابجد

خد نکو را کنند برمه تشبیه

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - وله

 

نامه نوشتم بدلربای خود از قم

کای بت شیرین سخن سلام علیکم

در قم از ری بطمطراق زدم تخت

لیک بیزد این دو روزه میرسم از قم

مردم چشمم زیمن خدمت خسرو

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۴ - در تهنیت عید صیام

 

ای خم ابروی تو بزلف مجعد

همچو مهی نو بشام عید مقید

قرب طرب جو که روز گشت مبعد

شد بفراز شفق هلال مصعد

ریزمیی چون شفق بجام هلالی

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۶ - وله

 

ای برخت خط چو شب بدوره خورشید

خال بتابان مهت چو بیم برامید

حسن تو رخشان سهیل نعمت جاوید

رفته قمر گرد راهت از پی تعویذ

سنبلت افشان چو سنبله که به ناهید

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱۷ - در منقبت شاه اولیا علی مرتضی و شهادت حضرت علی اصغر

 

ای که فرو رفته ببحر تمنی

گاه بصورت چمی وگاه بمعنی

بشکن و بفکن هرآنچه اسفل و اعلی

خواهی اگر رستگی به نشئه اخری

جوی بجان بستگی بصادر اول

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷

 

خان فلک فر محمد آنکه ز رفعت

مهچه خرگاه او گذشته ز فرقد

ماه مبارک ز دخت دوستعلیخان

اختر فرخ رخیش گشت مولد

نور محمد نهاد نامش والحق

[...]

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode