گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

به تیغ بی دریغم چون کشد جلاد عشق تو

چو گوئی حیف از آن مسکین همین بس خونبهای من

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

به جای کور اگر در دوزخ افتم نبودم باکی

که میدانم به خصم من نخواهی داد جای من

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

ز من پیوند مگسل ای نهال بوستان دل

ز تن تا نگسلد پیوند جان مبتلای من

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

چه آئی بر سر خاکم بگو کز خاک سربر کن

وفای من ببین ای کشته تیغ جفای من

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

پس آنگه گر دعائی گوئیم این گو که در محشر

چو سر از خاک برداری نبینی جز لقای من

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

ازین خوش‌تر چه باشد کز تو چون پرسند کی بی‌غم

کجا شد محتشم گوئی که مرد اندر وفای من

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۰۱

 

ز اخوان راضیم تا دیدم انصاف خریداران

گوارا کرد بر من چاه را، از قیمت افتادن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۳

 

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش

گل این باغ خواهد بر دماغ باغبان خوردن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۴

 

چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن

زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدن

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۹۵

 

فلک در خورد بالا بردنت می افکند پایین

به آن قدری که داری تاب پایین، میل بالا کن

طغرای مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰

 

اگر چشمت کند یک عشوة مستانه در گلشن

دگر بر کف نگیرد شاخ گل پیمانه در گلشن

چنان چشمت میان اهل دل آوارگی افکند

که بلبل کرد جا در آتش و پروانه در گلشن

اگر گیرد نشان آن سر کو از صبا ترسم

[...]

فیاض لاهیجی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۳

 

به دریا کرده ام خو موج آبم می توان گفتن

به کف دارم سر بی تن حبابم می توان گفتن

به شاخ شعله دارم آشیان مانند پروانه

سمندر طینتم مرغ کبابم می توان گفتن

به باغ دهر چون شبنم ندارم خواب آسایش

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵

 

نگاری را که بود از عکس رویش خان مان روشن

نمی دادی به دست خار همچون برگ گل دامن

شنو ای سیدا امروز حال روزگار من

همان دستی که صایب داشت با او دوش در گردن

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۷

 

تعجب نیست از فرهاد کوه بیستون کندن

ندارد تاب تیر ناله عاشق دل آهن

شبی می گفت زلفش از سر بازی به گوش من

به آهی می توان افلاک را زیر و زبر کردن

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۰

 

شبی از سوز دل آتش زدم چون گل به پیراهن

به سیر باغ بیرون آمدم از گوشه گلخن

به مرغان گلستان ساختم آن نکته را روشن

به شرع دوستی گلبرگ نتوان چید در دامن

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۹

 

حدیث روی آتشناک او گفتند در گلشن

کبود از سیلی باد صبا شد چهره سوسن

شتاب آلوده و چون سرو چیده از زمین دامن

بگشت باغ رفت آن شاخ گل با تای پیراهن

سیدای نسفی
 

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

رو ای باد صبا ای پیک مشتاقان سوی گلشن

عبیرآمیز گردان جیب و عنبربیز کن دامن

نخست از گرد کلفت پیکر سیمین روحانی

مصفا ساز در گلشن به آب چشمهٔ روشن

به نازک تن بپوش آنگه حریر از لالهٔ حمرا

[...]

هاتف اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح مسیح عهد و بطلمیوس عصر اقلیدس دوران میرزا محمد نصیر طبیب فرموده

 

فرود آمد چو شاه اختران، زین نیلگون توسن

افق را نعل سیمین هلال افتاد بر دامن

شب آمد شد سلیمان فلک در خلوت مغرب

فروزان حلقه ی انگشتری ز انگشت اهریمن

گریزان شد ز ضحاک فلک، جمشید خور اینک؛

[...]

آذر بیگدلی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - حقیقت شوق به لقای خدا

 

بساط قرب می جویی خرد را الوداعی گو

وصال دوست می خواهی بلا را مرحبایی زن

ملا احمد نراقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۹۴ - ناصر خسرو علوی

 

هر آن چیزی که موجود است در آفاق هستی را

در انفس مثل آن بنهاده ایزد سر به سر برخوان

رضاقلی خان هدایت
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode