گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲

 

خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را

مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را

در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد

به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را

زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳

 

نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را

ز چشم جغد باشد روشنی ویرانه ما را

گرانی می کند بر گوشه گیران پرتو منت

نگه دارد خدا از چشم روزن خانه ما را!

در و دیوار نتواند عنان سیل پیچیدن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟

که می روید بت از دیوار و در کاشانه ما را

چنین گر عشق در دل می دواند ناخن کاوش

به آب زندگانی می رساند خانه ما را

فروغش دیده جوهرشناسان را کند دریا

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

هوا گلشن به گلشن می کشد دیوانه ما را

زخون توبه موج گل کند پیمانه ما را

شرابت دام می چیند تغافل جام می بخشد

به ما گر واگذارد دل وفا بیگانه ما را

سپند چشم بدکام دو عالم می توان کردن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۹

 

الهی آشنا کن ساقی بیگانه ما را

که از زهر نگاهی پر کند پیمانه ما را

دل از بی دردی آمد در فغان سودای عشقی کو

که در زنجیر خاموشی کشد دیوانه ما را

حدیث درد عشق ما به نام دیگران گویید

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۶۷

 

مپرس از شورش صحرای دل دیوانهٔ ما را

نمک سایی بود در دیده کار، افسانهٔ ما را

شراب آتش آلودی، حریفان در قدح دارم

در این محفل که می بوسد لب پیمانهٔ ما را؟

حزین لاهیجی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

بگو صیاد ما، در دام ریزد دانه ما را

که شاید بشنود مرغی دگر افسانه ما را

مرا در بندبند افتاد چون نی آتش غیرت

که سوزد شمع بزم دیگری پروانه ما را

حریفان را پر از صهباست جام عیش و حیرانم

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode