حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
بگویید ای مسلمانان که درمان چیست کارم را
که چشم بد رسید آخر نظام روزگارم را
نکردم شکر ایّامی که با آرام دل بودم
درین غم اوفتادم رغم جانِ غم گسارم را
نه روی وصل جانان را نه درمان درد هجران را
[...]

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را
بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را
غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم
که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را
شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم
[...]

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چنین در خاک اگر باشد تپش جسم نزارم را
زند بر شیشهٔ چرخ برین سنگ مزارم را
نه تنها درد حرمان تو روزم را سیه دارد
چو داغ لاله در خون میکشد شبهای تارم را
به یاد آن بهار جلوه گلریزان اشک من
[...]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸
تبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
ببوسد تا قیامت بویگل خاک مزارم را
ز افسوسیکهدارد عبرت خون شهید من
حنایی میکند سودنکف دست نگارم را
مبادا دیدهٔ یعقوب توفان نموگیرد
[...]

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
بیابان مرگ حسرت کرده ای مشت غبارم را
به باد دامنی روشن نما، شمع مزارم را
نمی آید به لب افسانهٔ بخت سیاه من
نگاه سرمه سایی، تیره دارد روزگارم را
نگاهی کن که فارغ گردم از درد سر هستی
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
شب هجران همه دیدند یاران حال زارم را
یکی از حال زار من نکرد آگاه یارم را
نباشد غیر برگ زرد و نارد جز بر حسرت
نهال آرزویم را و نخل انتظارم را
مکن آشفته آن زلف پریشان را چنین، تا کی
[...]

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۴ - آرزو
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را
برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم
که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را
ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن
[...]
