گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴

 

کمر بستی به خون ای پیر گردون نوجوانی را

بخواری بر زمین افکندی آخر آسمانی را

به دام فتنه از منقار تیر و مخلب خنجر

شکستی پر همایون طایر عرش آشیانی را

بهار آید همی تا خار بومی را خزان کردی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵

 

زهی از دست سوگت چاک تا دامن گریبان‌ها

ز آب دیده از سودای لعلت دجله دامان‌ها

چه خسبی تشنه لب از خاک هان برخیز تا بینی

به هر سو موج زن صد دجله از سیلاب مژگان‌ها

تو خود لب تشنه یک جرعه آب و بارها از سر

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۶

 

حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواری‌ها

نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماری‌ها

سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر

به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواری‌ها

یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۹

 

شهنشاهی که بودی گوی گردون گوی چوگانش

سر از چوگان کین گردید گوی آسا به میدانش

سکندر حشمتی کآب خضر از خاک ره بردی

به ظلمات عطش در تیره گون شد آب حیوانش

خلیلی کش فدا زیبد چو اسمعیل صد قربان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۷

 

درین ماتم خلیل از دیده خون بارید آذر هم

به داغ این ذبیح الله مسلمان سوخت کافر هم

شگفتی نایدت بینی چو در خون دامن گیتی

کزین سوگ آسمان افشاند خون از دیده اختر هم

به سوگ فخر عالم از بنی جان وز بنی آدم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۴

 

چگویم زانچه کردی ای سپهر سفله چون گردی

بست گردش زمین آسا گرفتار سکون گردی

بنات هاشمی نیلی سلب بر ناقه عریان

زهی خجلت تو با نه محمل زرجامه چون گردی

محیط فضل را چون نقطه داخل زهی خارج

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۵

 

به دشت کربلا سلطان دین را چون گذار آمد

برای قتلش از هر سو سپاه بی شمار آمد

هزار و نهصد و پنجاه و یک زخمش به تن وارد

ز وارون گردشی های سپهر کجمدار آمد

رسید ازکوفه و شامش صف اندر صف ز پی اعدا

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode