گنجور

 
یغمای جندقی

چگویم زانچه کردی ای سپهر سفله چون گردی

بست گردش زمین آسا گرفتار سکون گردی

بنات هاشمی نیلی سلب بر ناقه عریان

زهی خجلت تو با نه محمل زرجامه چون گردی

محیط فضل را چون نقطه داخل زهی خارج

فکندی در میان از مرکز رفعت برون گردی

بس این آرام و جنبش ای زمین ای آسمان زین پس

تو گردی چون زمین ساکن تو چون گردون دون گردی

به خون افکندی اعقاب ولایت را به خون غلطی

حریم آل احمد را زبون کردی زبون گردی

همایون خرگهی کش جرم مهر و مه قباب آید

بخواری سرنگون کردی بخواری سرنگون گردی

گلوی تشنه آن سیراب گوهر لجه دین را

غریق بحر خون کردی غریق بحر خون گردی

به کشتن آزمون کردی جهان آفرینش را

تقاص آفرینش را به کشتن آزمون گردی

به داغ تشنه کامی لاله گلزار ایمان را

چوگل خونین درون کردی چو گل خونین درون گردی

ز پشت زین بر وی خاک خاکم بر سر از عدوان

همایون شهسواری را نگون کردی نگون گردی

فنون رستگاری چیست یغما قید این ماتم

ترا خود رستگاری قید اگر از این فنون گردی