گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٨١ - قصیده در مدح

 

زهی حیران ز قد و خط و دندان و لب دلبر

بباغ و راغ سرو و گل ببحر و کان در و گوهر

شود خادم لب و دندان و روی و موی آن مه را

گهی یاقوت و گه گوهر گهی کافور و گه عنبر

نباشد چون بر و بالا و موی و روی او هرگز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠۵ - ایضاً در مدح رضی الدین عبدالحق

 

زهی صدر وزارت را ز رأی روشنت رونق

کمینه منظر قدرت رواق طارم ازرق

عمود صبح را از شب ببندد آسمان پرچم

ز بهر آنکه تا باشد به پیش موکبت بیرق

سماک رامح ار نیزه نه برخصمت کشد دائم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١١٧ - قصیده فی مدح السلطان نظام الدین یحیی

 

خراسان بار دیگر شد بهشت آسا خوش و خرم

ز فر خسرو عادل خدیو خطه عالم

سر گردنکشان شاهی که رأی عالم آرایش

نموداری بود خرم خلایق را ز جام جم

نظام ملک و دین یحیی که او را میتوان گفتن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢٨ - قصیده در مدح تاج الدین علی سربداری

 

مرا دولت بشارت داد و گفت آمد زمان آن

که از دوران شوی بارد گر خرم دل و شادان

صفای صبح پیروزی بفال سعد شد پیدا

ظلام شام نکبت گشت زیر نور او پنهان

چه خوش زین مژده ناگه بگوش هوش من آمد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٣١ - ایضاً قصیده در مدح وجیه الدین مسعود

 

ندانم صبغه الله است یا گلگون شرابست این

چنین گلگون نباشد می مگر لعل مذابست این

ز ابریق ار سوی ساغر روان گردد می روشن

ز بهر دیو غم تیری تو پنداری شهابست این

حباب از روی جام می چو بدرخشد خرد گوید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴٨ - ایضاً در مدح مولا محمد بیگ عبدالله قهستانی و امیر ستلمش بیگ

 

به خلوت با خرد گفتم شبی کای پیر نورانی

توئی کت حل هر مشکل مسلم شد به آسانی

تو آن آئینه قدسی که شد صورت‌نمای حق

چه باشد از حقایق آن که تحقیقش نمیدانی

که رادانی درین دوران که فیض دست دربارش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵٠ - وله ایضاً در مدح شهاب الدین زنگی

 

بهارست ای پسر در ده ز بهر رفع دلتنگی

شرابی چون گل و لاله بخوشبوئی و خوشرنگی

نگه کن نقش بندی طبیعت را که در بستان

چنان بر آب میبندد هزاران نقش ارژنگی

جهان شد خرم و خندان کنون آمد زمان آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵١ - ایضاً له

 

بیا تا عشرت آبادی چو خلد جاودان بینی

چه خلد جاودان کین را بسی خوشتر از آن بینی

خرد نپسندد ار خواند کسی خلدش ز بهر آنک

که تا گشتست این پیدا ز شرم آنرا نهان بینی

یکی هم میتوانش گفت خلد از روی اینمعنی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۵۶ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد وزیر و تعریف سرائی که نوبنیاد نهاده

 

دلا گر میل آن داری که خلد جاودان بینی

و گر باغ ارم خواهی که در عالم عیان بینی

نظر بهر تماشا را بر این عالی سرا افکن

که تا از غایت نزهت همین بینی همان بینی

سراها در جهان سازند و خود عادت چنین باشد

[...]

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode