مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
امید از وصل تو نتوان بریدن
کمان عشق تو نتوان کشیدن
مرا روزی شود وصل تو لیکن
ندانم کی به من خواهد رسیدن
یقینم کز چنان شیرین زبانی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۰
چه خوش باشد پس از هجران کشیدن
ملاقاتِ عزیزان بازدیدن
نباید شد به غربت تا نباید
سرِ دست از پشیمانی گزیدن
شرابِ تلخِ هجران ناگوارست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
تو گوئی رنگ سبزش گاه دیدن
ز سبزی و تری خواهد چکیدن
اوحدی » منطقالعشاق » بخش ۵۶ - نامهٔ هشتم از زبان معشوق به عاشق
بیندیش، ار ز من خواهی بریدن
که در هجرم بلا خواهی کشیدن
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧٨
سفر نیکست بهر آنکه هر روز
چه خوش باشد بنو جائی رسیدن
مشرف گشتن از دیدار اصحاب
رخ صاحبدلان هر جای دیدن
ولی تلخست آن شربت که هر روز
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر
ازین می گر تو هم خواهی چشیدن
تو هم خواهی بیکجائی رسیدن
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
توان اندر صفاتش ره بریدن
ولی در ذات او نتوان رسیدن
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید
به بستان نیز تا وقت رسیدن
نباشد، میوه را نتوان چیدن
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۱
خوشا در کوی دلبر آرمیدن
گل از گلزار وصل بار چیدن
نگار خویش را در بر گرفتن
شراب وصل از لعلش چشیدن
مرا باشد دلارامی پریروی
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۳
شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن
بدین قلم زبان باید بریدن
چو آن لب در خیال آرد دو چشمم
چو آب از نازکی گیرد چکیدن
ندانم اشک خونین از پی کیست
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » مثنویات » شمارهٔ ۴
خوش است در چارده شب ماه دیدن
در آن دم نفخه صوری دمیدن
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۵
به دندان رخنه در پولاد کردن
به ناخن راه در خارا بریدن
فرو رفتن به آتشدان نگونسار
به پلک دیده آتش پاره چیدن
به فرق سر نهادن صد شتر بار
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۹ - ناصرخسرو
همه جور من از بلغاریان است
که مادامم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست
بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا این بلا و فتنه از توست
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن
چنان گرمند در منزل بریدن
کزین جنبش ندانند آرمیدن
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷ - در معراج وی که از آفتاب رفیع الدرجات ذوالعرش سایه ایست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضیض فرش پایه ای
ز گفتن برتر است آن وز شنیدن
زبان زین گفت و گو باید بریدن
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن
شب غم را سحر خواهد دمیدن
غم هجران به سر خواهد رسیدن