×
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
به یک ره برگها زیر و زبر شد
شمرها سر بسر از آب تر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
چو خورشید از فلک در باختر شد
همه دریای گردون پر گهر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم
چو این هفت آشیان زیر و زبر شد
هزاران مرغ زرّین سر بدر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
چو بلبل بر سر گل نوحه گر شد
گل از پیکان برون آمد سپر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
چو شه را باده در سر کارگر شد
بمطرب گفت خسرو بیخبر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
مرا خود دل ز غم زیر و زبر شد
که تا این چل شبانروزم بسرشد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را
مگر هرمز چو مرد کشفگر شد
که گل را پاره بردوخت و بدر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
ز شهر روم چون بادی بدر شد
چه باد، از هرچه گویم زودتر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۴۴ - رشك حسنا در كار گل و قصد كردن
چو خواند آن نامه را و با خبر شد
چو زهری غصّه بروی کارگر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
چو تاج چرخ سوی باختر شد
عروس آسمان پیرایه درشد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
شبی همچون سیاهی بصر شد
ز گور کافران تاریکتر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
چو از مه نیمهٔ ماهی بسر شد
کمان ماه چون سیمین سپر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
بسی غم زاشک چون باران به در شد
کنون چشمم از آن باران به سر شد
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
بیک دیدن دلش زیر و زبر شد
بسی در عشقش از دختر بتر شد