عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع
چو برهد یوسف جان تو از چاه
فلان جائی کنیمت دفن آنگاه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
طلب کردش ز خادم شیخ آنگاه
بگفتش خادم آنچ افتاد در راه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
مگر آن گربه بود آبستن آنگاه
شد و آورد سه بچّه به سه راه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۲) حکایت شیخ گرگانی با گربه
فرود آمد ز بالا گربه ناگاه
به پای شیخ میغلطید در راه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
زبان بگشاد خوانسالار آنگاه
که این کاسه پر اشک اوست ای شاه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
بصد حیلة چو باهوش آمد آنگاه
ازو پرسید یوسف کای نکو خواه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
همی حالی خطاب آید ز درگاه
که از چه میکشید او را درین راه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
ملایک چون بهوش آیند آنگاه
نه بینند آن جوان را بر سر راه
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی
زهر سو راه میجویند آنگاه
جهانی میدهند از بهر او راه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
که میترسد که گر یابد کسی راه
ز علم و حکمت وی گردد آگاه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
پسر شد با پدر القصّه در راه
پسر کردش ز مکر خویش آگاه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
ازان علت نبود آن کودک آگاه
چو استادش روانه گشت در راه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
تعجب کرد ازان و گفت آنگاه
چگونه جا گرفتی جانم ای ماه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
کسی کاو سرّ جان خواهد ز دلخواه
بسا رنجا که او بیند درین راه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
تویی بیخویشتن گم گشته ناگاه
که تو جویندهٔ خویشی درین راه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
به نابینای عاجز گفت آنگاه
که گر چشم تو شد زین روی چون ماه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۳) حکایت پادشاه که از سپاه بگریخت
اگر بیدیده جوئی قربت شاه
شوی درخون جان خویش آنگاه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
یکی سرهنگ عاشق شد بران ماه
دلش سرگشته گشت و عقل گُمراه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
زبان بگشاد آن سرهنگ گمراه
که هستم شاه عالم را هواخواه
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
چو شد آگاه ازان شهزاده آن شاه
جهانش تیره شد بی روی آن ماه