گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

بسی بینی شگفتیهای گیهان

که راز آن شگفتی یافت نتوان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

بسا ویران که گردد کاخ و ایوان

بسا میدان که گردد باغ و بستان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

دلش بریان و آن دو دیده گریان

چو تنوری کزو بر خاست طوفان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

همی گفت از جهان گم باد و بی جان

کسی کاو مر ترا کرده‌ست پیچان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

چه باید این خرد کت داد یزدان

چو دردت را نخواهد بود درمان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

مبادا هیچ کس از نیک نامان

که فرزندش دهد بددایه زین سان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

مرا بود آن سخن در گوش چونان

که در دل رفته زهر آلوده پیکان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

هم از خشم و هم از گفتار جانان

زده بر جان و دل دو گونه پیکان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ

 

مگر زین خوی بد گردد پشیمان

نریزد خون و نستاند ز من جان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او

 

بیاورده مرو را دایه پنهان

به بسیاری فریب و رنگ و دستان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن

 

که من خود چون براندیشم ز یزدان

نه رامین بایدم نه شرم گیهان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

شهنشه بار بر بست از خراسان

سرا پرده بزد بر راه گرگان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

بماند آسوده رامین در خراسان

کجا او خویشتن را ساخت نالان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

که من چون گل ببینم در گلستان

به یاد آرم ازین سوگند و پیمان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

گر ایشان را بدیدی چشم رضوان

ندانستی که نیکوتر ازیشان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

سزد گر ز آسمان بر شهر خوزان

نبارد جاودان جز سنگ باران

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

چه دانی خواست از بخشنده یزدان

ازین بهتر که داده‌ستت به گیهان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

که این آزارها چون قطر باران

چو گرد آید شود یک روز طوفان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان

 

خراسان را بود معنی خور آیان

کجا از وی خور آید سوی ایران

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۱۳
sunny dark_mode