عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
همیشه بود سنگی در دهانش
که تاگوهر نیفشاند زبانش
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
چنان مستغرق حق بود جانش
که کم رفتی حدیثی بر زبانش
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
برای عبرت خلق جهانش
رها کردند آنجا هم چنانش
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
چو روی زن بدید از دور، جانش
بلب آمد بگردون شد فغانش
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
بدانست او که هست آن امتحانش
که مست خواب خواهد کرد جانش
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
چو بیرون آمدی بانگ از دهانش
نشان دادی ز گنگی زبانش
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
کشید آخر خطی و در میانش
نشست و شد ز هر سو خط روانش
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد
سلیمان گفت تا میغ آن زمانش
ببرد از پارس تا هندوستانش
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد
چو میغ آورد تا هندوستانش
شدم آنجا و کردم قبض جانش
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست
بخورد آنگه بزاری در زمانش
میان ره رها کرد استخوانش
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد
رسانیدم بصاحب دولتانش
بدو از من کنون مژده رسانش
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم
نماند از نیک و بد چیزی نهانش
که نه در جام جم میشد عیانش
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان میداد
چو رفتست این دقیقه بر زبانش
چنین گفتست هاتف آن زمانش
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
برون نگذاشتی مادر ز ایوانش
که زیر پرده میپرورد چون جانش
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
طلب میکرد هارون هر زمانش
نمییافت از کسی نام و نشانش
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۳) حکایت آن بیننده که از احوال مردگان خبر میداد
کنون چون گشت جهل خود عیانش
عَرَق میریزد ازتشویر جانش
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام
چه گویم ز ابروی همچون کمانش
که زاغی بود زلف دلستانش
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
چنین گفت اصمعی را میزبانش
که زنگی را پُر آتش باد جانش
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام
چنان تقدیر رفت از غیبِ دانش
که در آتش کنند از امتحانش