گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

نگر تا این سخن بازی نداری

که بازی نیست با شیر شکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

که من زان سان کُشم او را به زاری

که گردد چشم تو ابر بهاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس

 

به کینه همچو شیر مرغزاری

به کوشش همچو رعد نوبهاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

نگر تا در دل آزارم نداری

هم اکنون ویسه را پیش من آری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

همیدون خوردنی چیزی که داری

سلاحم با همه ساز شکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

مگر کارت بود در مهر کاری

ازان بهتر که تو امید داری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۸ - گردیدن شاه موبد به گیتى در طلب ویس

 

دریغا نام من در هوشیاری

دریغا رنج من در مهرکاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

جهان از قیروان تا چین داری

به هر کامی که خواهی کامگاری

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰
sunny dark_mode