گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

چنان در جادوی او بود استاد

که لاله بشکفانیدی ز فولاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

به باغ اکنون ببالد سرو و شمشاد

که مانده نیست آن شمشاد آزاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

چو دیوی کت نبندد هیچ استاد

به افسون و به نیرنگ و به فولاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

اگر در پیش تو صورت شود داد

بخواند جانت از دیدنش فریاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۹ - بزم ساختن موبد در باغ و سرود گفتن رامشگر گوسان

 

به گوسان داد و گفت این مر ترا باد

به حال من سرودی نغز کن یاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

دل مردم نه از سنگست و پولاد

که گر غمگین شود باشد ازو شاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

پس آنگه کرد با او یک به یک یاد

که دیگر باره ایشان را چه افتاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

ترا دولت رسد روزی به فریاد

ازان پس کت نماید چند بیداد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۰ - نصیحت کردن به‌گوى رامین را

 

منم فردا و راه ماه‌آباد

بگردم در جهان چون گور آزاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

نه اندر دل مرا روزی وزد باد

نه جان اندر تنم روزی شود شاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

به شاهنشاه پیغامی فرستاد

که خواهم شد به بوم ماه‌آباد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

ری و گرگان و کوهستان بدو داد

به شاهی مهر و منشورش فرستاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

چه بدتر زان گر از دشمن کنم یاد

که گویم دشمن من همچو من باد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى

 

رهی گشته دلش را سنگ و فولاد

چنان چون قد او را سرو و شمشاد

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode