رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا درو دو چشم بینا
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱ - از مدایح
بامید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
چو گشتند این چهار ارکان مهیا
ازان گرمی بر آمد سوی بالا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
کجا در عالم مبدا و بالا
به ترتیب آنچه بد به گشت پیدا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
یکی گوید مرو را روح قدسا
یکی گوید مرو را نفس گویا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام
یکی ناقوس در دست و چلیپا
یکی آتش پرست و زند و استا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
نه از گرما شکوهد نه ز سرما
نه از ریگ و کویر و کوه و دریا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
سراسر کوه او قلعه همانا
چو خندق گشته در دامانش دریا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
وگرچه شاعری باشد نه دانا
بسی احسنت و زه گوید به عمدا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
همه کس رفته از خانه به صحرا.
برون برده همه سازِ تَماشا.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین
زِ بَسْ سیم و زِ بَسْ گوهر چو دریا
اگر دریا رَوان گردد به صحرا.
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى
درختی کاو نباشد راست بالا
چو برروید شود کژّیش پیدا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
خروشان گاو دُم با او به یک جا
چو با هم دو سراینده به همتا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
صف جوشنوران بر روی صحرا
چو کوه اندر میان موج دریا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
بسا اسپ سیاه و مرد برنا
که گشت از گَرد، خنگ و پیر سیما
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۹ - نامه نوشتن موبد نزد شهرو و فریفتن به مال
یکی استور مردم را خمانا
شکفته بر تنش گلهای زیبا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو
چنین بود آن نگار سرو بالا
چنین بود آن بت خورشید سیما
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
بر آمد نیلگون ابری ز دریا
به آب سیل دریا کرد صحرا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
به شب در بستر و بالین دیبا
تو گویی غرقهام در ژرف دریا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
درین گیهان توی بوده همانا
در انده ناتوان و ناشکیبا