گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۴

 

توکل هر که سازد پیشه خویش

ز بار منت مردم خلاص است

که نبود بار مردم را دران بزم

که او بر خوان نعمت‌هاش خاص است

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

درین منزلگه فانی شهان را

به لشکرگه که هر سو کوس و پیل است

بدان لشکر پگه در وقت شبگیر

ز طبل نوبتی کوس رحیل است

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۷

 

تتبع کردن فانی در اشعار

نه از دعوی و نی از خودنمایی‌ست

چو ارباب سخن صاحبدلانند

مرادش از در دل‌ها گدایی‌ست

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

جوانمرد از کرم مفلس نگردد

سخی را از عطا چین نیست در چهر

به پاشیدن چه نقص آید بدریا؟

بافشاندن چه کم گردد زر مهر؟

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

کتاب آن کس که از کس عاریت جست

مکن ز اهل خرد دیگر شمارش

که هست آن مونس محبوب کس را

گهی اندر بغل گه در کنارش

چه ابله مردکی باشد که گوید

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

خوش آنکو اندرین دیر مخالف

به کس یاری نه افتاد اتفاقش

که گر بر طبع دوران اوفتد یار

بلای دل بود هردم نفاقش

و گر طبع ترا افتد موافق

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

نکوئی با بدان کمتر کن اما

به نیکان بیشتر کن نیکی خویش

به نیک و بد برابر گر کنی لطف

فتد با نیکوان کم با بدان بیش

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۱

 

چو عالم از پی بالا نشستن

بهر مجلس رود خوش پای‌کوبان

نه عالم جاهلش دان زانکه او را

نماید خوش به جز بالای خوبان

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۳

 

ز حوض ماهیان دزدند ماهی

که از خلق اوفتاده بر کرانه

کسی کو حفظ سازد ماهیانرا

مقرر سازم او را ماهیانه

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۶

 

دلا در دور گردون گوشه ای گیر

که از گرداب به جستن کناری

کناره گر میسر نیست خود را

میفکن اندر این غرقاب باری

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۷

 

چو عزت بایدت ترک طمع کن

گدایان را ازین معنی است خواری

مه از خورشید روشن چون ضیا خواست

سیه رو گشت از آن بی اعتباری

درفشان گشت چون بر فرق مردم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۹

 

ز نظم نکته را نان سلف هست

اگر چه در دل مردم شکوهی

دگر هم داستان سنجان نازک

که حالا در میان باشد گروهی

اگر من شرح درد خویش گویم

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 
 
sunny dark_mode