گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

تو جان و من به جانت گشته طالب

تو نور دیده و از دیده غایب

چنان قانون شرعت زد بر آهنگ

که از می شد لب پیمانه تایب

جهان بس خورده با هم فرق نتوان

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

حلب شهر و نعیما شهریار است

سعادت پیشکار و بخت یار است

سپاهش قدسیان اقبال شاطر

همافخرد که او را سایه دار است

به تصویرش فرنگستان گرفتار

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

به پیش چشم من دریا چه چیز است

به ذوق خاطرم صحرا چه چیز است

اگر امروز چیزی نیست حاصل

بگو ای زاهدا فردا چه چیز است

صفات آن لب شیرین ز من پرس

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

چه شور است این که در کاشانهٔ ماست

که عقل ذوفنون دیوانهٔ ماست

فلک صیاد ما صید و جهان دام

نصیب و قسمت، آب و دانهٔ ماست

نمی دانم که را قسمت نمایند

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

می از انگور شد میخانه از کیست؟

بت از کافر بود بتخانه از کیست؟

روی از جا به هر آواز پایی

اگر دانی که این افسانه از کیست

ز مجنون کی گریزد طفل وحشی

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

ز هجرش جان به کار آمد نیامد

سرشکم در کنار آمد نیامد

خمارآلوده و در کف صراحی

خزان رفت و بهار آمد نیامد

رقیب دیوسیرت شکر ایزد

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

منم نادان تو دانایی چه گویم

ز حال دل که بینایی چه گویم

ز دست نارسا و بخت کوتاه

به پیشت سرو بالایی چه گویم

دلم را جستجویت تشنه تر کرد

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

کریمان را چه شد یارب کریمی

نمی بینم ز کس لطف عمیمی

نشانی از کریمان نیست امروز

در این عالم بجز عظم رمیمی

به گوشش اه نتوان کرد از ترس

[...]

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

کمان ابروانت طرفه سخت است

که در تصویر هم نتوان کشیدن

سعیدا
 
 
sunny dark_mode