حلب شهر و نعیما شهریار است
سعادت پیشکار و بخت یار است
سپاهش قدسیان اقبال شاطر
همافخرد که او را سایه دار است
به تصویرش فرنگستان گرفتار
در این حیرت حلب آیینه دار است
سلحدار است چشم می پرستش
نگاه تیز تیغ آبدار است
به گاه جلوه در میدان همت
جهان اسب و نعیما شهسوار است
چو سلطان، ملک معنی در نگینش
ز تحسینش سخن را اعتبار است
نعیما آسمان و ماه معنی است
که این معنی به ما زو یادگار است
تو را جان گویم و ترسم که رنجی
که از جانم تو را ننگ است و عار است
ولیکن بیش از این قالب چه گوید
که قالب را نه ز این بیش اقتدار است
چو خس از آشیانش دور افکند
مرا فریاد و داد از روزگار است
ز بس بر ذره ها لطفش قرین است
نعیما آفتاب این دیار است
نعیما گرچه سلطان جهانی
خبردار این جهان بس بی مدار است
سعیدا در حلب آوازه افتاد
که سلطان با گدا امروز یار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گل رخسارگانش را بیاراست.
بنفشه زلفکانش را بپیراست.
خوشا وقتا که وقت نوبهار است
مساعد روز و میمون روزگار است
زمین چون لعبت شمشاد زلف است
جهان چون کودک عنبر عذار است
کجا پایت برآید گلستان است
[...]
مشو خاقانیا مغرور دولت
که دولت سایهٔ ناپایدار است
به دولت هر که شد غره چنان دان
که میدانش آتش و او نیسوار است
چو صبح است اول و چون گل به آخر
[...]
نه پنهان بر درستیش آشکار است
اثرهایی کز ایشان یادگار است
ره عشاق راهی بیکنار است
ازین ره دور اگر جانت به کار است
وگر سیری ز جان در باز جان را
که یک جان را عوض آنجا هزار است
تو هر وقتی که جانی برفشانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.