گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

دلم شکست بدان زلف‌های پرشکنش

که زیر هر خم زلفش صد انجمن دارد

هزار جان گرامی فدای یک نفسش

که رهگذر نفسش زان لب و دهن دارد

گرفتم از لب لعلش حکایتی گویم

[...]

۱۳ بیت
همام تبریزی
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳۴

 

دل رمیده ما شکوه از وطن دارد

عقیق ما دل پرخونی از یمن دارد

یکی است آمدن و رفتن سبکروحان

شکوفه جامه احرام از کفن دارد

چو غنچه هرکه به وحدت سرای دل ره برد

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

به گوشه چشم سیاهت نگه به من دارد

سیاه مست ندانم دگر چه فن دارد!

به هدیه جان دهم از بهر بوسه‌ای و هنو

درین معامله لعل لبت سخن دارد

تویی که جای به یک دل نمی‌کنی ورنه

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۰

 

نگاه خونی و مژگان تیغزن دارد

شهید او که چه ترکان صف شکن دارد

چنان شکار وفا گشته چشم غمازش

که سوی هر که نگه می کند به من دارد

به راز دار محبت چه احتیاج قسم

[...]

۶ بیت
اسیر شهرستانی
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - غم وطن

 

نه هرکه درد دیار و غم وطن دارد

به‌ راستی خیر از درد و داغ من دارد

ز روزگار خرابم کسی شود آگاه

که خار در جگر و قفل بر دهن دارد

به‌حق‌شام‌غریبان نگاهدار ای زلف

[...]

۳ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

دلم نظر سوی آن زلف پرشکن دارد

بلی غریب نظر جانب وطن دارد

بتی که نیست مرا غیر او دگر یاری

هزار عاشق دیگر به غیر من دارد

ز خاک بهر چه با داغ سر زند لاله

[...]

۱۰ بیت
صغیر اصفهانی