عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰
بیا بیا، که نسیم بهار میگذردبیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد
بیا، که وقت بهار است و موسم شادیمدار منتظرم، وقت کار میگذرد
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسیکه عیش تازه کنم، چون بهار میگذرد
نسیم لطف تو از کوی میبرد هر دمغمی که بر دل این جان فگار میگذرد
ز جام وصل تو ناخورده جرعهای […]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱
بیا، که عمر من خاکسار میگذردمدار منتظرم، روزگار میگذرد
بیا، که جان من از آرزوی دیدارتبه لب رسید و غم دل فگار میگذرد
بیا، به لطف ز جان به لب رسیده بپرسکه از جهان ز غمت زار زار میگذرد
بر آن شکسته دلی رحم کن ز روی کرمکه ناامید ز درگاه یار میگذرد
چه باشد ار بگذاری که بگذرم […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶۳
مرا به زخم زبان روزگار می گذرد
مدار آبله من به خار می گذرد
به اعتبار عزیز جهان شدن سهل است
عزیز اوست که از اعتبار می گذرد
به آب و رنگ جهان هرکه چشم کرد سیاه
چو لاله با جگر داغدار می گذرد
نفس شمرده برآور که خود حسابان را
حساب زود به روزشمار می گذرد
ز غفلت آن که نگیرد ز […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶۴
صباح مستی و شام خمار می گذرد
خوشی و ناخوشی روزگار می گذرد
اگر ز شش جهت آیینه پیش رو دارم
ز هفت پرده چشمم غبار می گذرد
بیا که جوش گل بوسه است روی ترا
مرو که عمر چو باد بهار می گذرد
هر آنچه از پسر ناخلف رود به پدر
ز اهل عصر بر این روزگار می گذرد
همیشه روی تو […]
