گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵۵

 

اگر چه از تو دل خسته و غمین دارم

بدین خوشم که بتی چون تو نازنین دارم

برای آن که کشم پیش چشم بیمارت

متاع عافیت اینک در آستین دارم

به بند زلف تو زنجیر جان خود سازم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۷

 

اگر تو جان طلبی جان در آستین دارم

وگر سرم سر تسلیم بر زمین دارم

نعیم جنت و عیش جهان کمست بهم

من از توهم آن دارم و هم این دارم

گرم فرشته چو آدم کند سجود رواست

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸

 

ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم

به دوستی تو با کائنات کین دارم

زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز

من از تو دست تظلم در آستین دارم

تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

دلی و طاقت سد آه آتشین دارم

همین منم که دل و طاقت چنین دارم

نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر

تو می‌خرامی و من رشک بر زمین دارم

به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد

[...]

وحشی بافقی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۴

 

همیشه گریه تلخی در آستین دارم

به نرخ زهر فروشم گر انگبین دارم

به باد و برقم از احوال خویش در گفتار

که ابر در گذر و تخم در زمین دارم

کسی که خانه به همسایگی من گیرد

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲۱

 

چو خامه معنی نازک در آستین دارم

چرا ز سرزنش تیغ دل غمین دارم

چو آفتاب مرا چرخ خاکمال دهد

به جرم این که سخنهای آتشین دارم

به فکر معنی نازک شدم چو مو باریک

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶

 

وصال دوست بمحشر زبس یقین دارم

بزندگانی خود چون رقیب کین دارم

برای اینکه بپوشم بعیب خود پرده

هزار دلق ملمع در آستین دارم

چو خاتم لب لعلت مرا بدست افتاد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

ز من حذر نکنی گر لباس دین دارم

نهفته کافرم و بت در آستین دارم

زمردین نبود خاتم گدا دریاب

که خود چه زهر بود کان ته نگین دارم

اگر به طالع من سوخت خرمنم چه عجب؟

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode