گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۴ - القصائد

 

سحر چو بر دل من تافت نور صبح نشور

صدای صیحه قوموا شنیدم از دم صور

ز خواب جستم ازان صیحه و درآن جستن

مرا به خیمه ابداعیان فتاد عبور

به هم نشسته گروهی مقدسان دیدم

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح نجم الدین محمود گوید

 

شنید گوش من از هاتفی شب دیجور

که ای بخواب طرب خفته در سرای سرور

خبر زباد اجل نیستت مگر که شدی

چو گل بعمر دوروزه ز غافلی مغرور

دگر بکوی عبادت کجا رسی هیهات

[...]

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور

خواص کوثر کاس و مزاجها کافور

ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون

که هست منشا آن ذوق دانه انگور

نیازمندی مستی که از سر عجز است

[...]

فضولی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۵ - درمدح حضرت رسول «ص»

 

سپیده دم که زدم آستین بشمع شعور

شنیدم آیت «لاتقنطوا» زعالم نور

بدل ز شاهد بزم ازل ندا آمد

که ای تمام وفا از رضای ما بس دور

زهی اطاعت حسن ادب خهی طاعت

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۶ - تجدید مطلع

 

زهی لوای نبوت ز نسبتت منصور

مزاج عشق زآمیزش دلت رنجور

بنور و سایه چو امر سکون و سیر کنی

زمانه فاصله یابد میان سایه و نور

بباغ طبع تو بر اوج استفاده فیض

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در ستایش طبع شانی تکلو

 

صبا به کوی دل آشفتگان عشق گذر

زمین ببوس اگر آسمان دهد دستور

بگو به مردمک دیده هنر شانی

که ای ضمیر تو چون چشم عقل چشمه نور

تو آن مسیح مقالی که ملک معنی راست

[...]

فصیحی هروی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - ایضا در مدح خان مشارالیه

 

نماز شام که خورشید ازین سرای سرور

گرفت راه سفر همچو عاشقان به ضرور

هلال عید ز اوج افق نمایان شد

نمود گوشه ی ابرو تجلی از سر طور

شکسته رنگ و ضعیف از جدایی خورشید

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نواب ظفرخان

 

زهی ز چین جبین آیه آیه سوره نور

ز خال تازه کن داغهای لاله طور

نگه به گوشه چشم تو موج بر لب جام

عرق به چهره صاف تو می به جام بلور

تو چون برهنه شوی گل ز شرم آب شود

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در منقبت امام صادق(ع)

 

کمال عقل همین است در جهان غرور

که آدمی چو پری از نظر شود مستور

ندیدنی بود اوضاع روزگار تمام

خوشا به طالع نرگس خواص دیدة کور

حسد فزودة بیداربختی بختم

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - تجدید مطلع

 

ندانم از نظر من چسان بود مستور

رخی که یک نفس از خاطرم نگردد دور

نگاه بد نتوان بر جمال او دیدن

دعا کنیم کز آن روی چشم آینه دور

ز رشگ پیک نظر را نمی‌توانم دید

[...]

فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه الصلواة و السلام

 

هزار شکر که سرمستم از شراب طهور

بری است شیشه ام از خاره و می ام از انگور

رساست مستی ام از جام همت سرشار

سزاست ساغرم از کاسهٔ سر فغفور

ز سنگسار غم از استخوان سوده تنم

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۰

 

نه جام باده‌ شناسم نه کاسهٔ طنبور

جز آنقدرکه جهان یکسر است و چندین شرر

ندانم آنهمه‌ کوشش برای چیست‌که چرخ

ز انجم آبله‌دار است چون کف مزدور

هجوم آبلهٔ اشک پر به سامان است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۲

 

قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور

که نیست خانهٔ زنجیر بی‌صدا معمور

وجود عاریت آیینه‌دار تسلیم است

مخواه غیر خمیدن ز پیکر مزدور

محیط فال حبابی نزد ز هستی من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۳

 

نکرد ضبط نفس راز وحشتم مستور

چو بوی‌گل شدم آخر به خاموشی مشهور

ز جلوهٔ تو چه‌گوید زبان حیرت من

که هست جوهر آیینه درسخن معذور

به یاد لعل تو شیرازه می‌توان بستن

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » قطعات » شمارهٔ ۶ - قطعه دربارهٔ صبر و شکیبایی

 

شب گذشته، فتادم به خاک کوچهٔ غم

هزار مرحله، ز آرامگاه راحت دور

دلی دیار محبّت، تنی خراب ستم

لبی محیط شکایت، سری لبالب شور

ز گریه هر رگ مژگان چو ابر دریابار

[...]

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

گرفت پرده ز رخسار شاهد منظور

که آفتاب نیارد که باز پوشد نور

و ان یکاد بر آن چهره زد رقم خطت

که باد چشم بدان از جمال خوبان دور

تو را که خار غم گل‌رخی به پای دل است

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۶۱ - ظهیر فاریابی

 

بکوش تا به سلامت به مأمنی برسی

که راه، سخت مخوف است و منزلت بس دور

ترا مسافت دور و دراز در پیش است

ز آستان عدم تا به پیشگاه نشور

تو درمیان گروهی غریب مهمانی

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۰ - در ستایش مدح خسروخان خواجه حکمران اصفهان

 

سه چیز هست‌ کزو مملکت بود معمور

وز آن سه آیت رحمت ‌کند ز غیب ظهور

نخست یاری یزدان دوم عنایت شاه

سیم ‌کفایت حکام در نظام امور

از آن سه مملکت از مهلکت بود ایمن

[...]

قاآنی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳

 

اگر عیان شود از اهل شرع و فقر فجور

ز آدمی نبود هیچ عیب و نقصی دور

تفاوت آنکه بود چشم اهل دل روشن

بطلعتی که ز دیدار اوست زاهد کور

صفی علیشاه
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب الروایات(والمصائب)

 

گشود دست چو یوسف به امر حی غفور

برون شد از کف معجز نمایش لمعه نور

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode