عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۸ - در مدح حکیم ابوالفتح
زهر گلی که هوای دلم نقاب گشاد
فلک بگلشن حسرت نوشت و داد بباد
هرآن گره که در آن نقد مدعا بستند
بدامن طلب مدعی نهاد گشاد
زمانه غیر الم نامه نیست تصنیفش
[...]
عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قدرت طبع
سخن شناسا گربیت بنده رد کردی
خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد
ترا قبول نیفتاد ناقبولی آن
باین دلیل که گفتی مرا قبول افتاد
اگر بطبع توبیتی زبنده جا نگرفت
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است
حدیث شکوه گردون بلند خواهم کرد
مگر بدرگه خان جهان رسد فریاد
پناه اهل هنر شهنواز خان، که کند
ز رای روشن او آفتاب استمداد
جهان بذات عدیم المثال او نازان
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱
مرا دلی ست که هرگز ندیدم او را شاد
دلی سیاه تر از بخت اهل استعداد
به خاک تیره هنرها نشانده اند مرا
مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد
ازین چه سود که قدم کلید وار خمید
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵۸
خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد
ز سر گذشت و به دنبال این بلا افتاد
تو تا شکفته شدی گل به خویشتن بالید
تو تا بلند شدی قد کشید نخل مراد
چگونه دل به دو زلف معنبرش ندهم؟
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵۹
بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد
چه فتنه ها که مرا زین شب سیاه نزاد!
نسیم مشک ز داغ پلنگ می جوید
ز کعبتین نقط هر که جست نقش مراد
بنای شعر به ماتم گذاشت چون آدم
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
دو چشم من چو بر آن شوخ بی وفا افتاد
یکی گریست به حالم، یکی دگر خندید
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح میرداماد
ز باد حادثه آخر باین شدم دلشاد
که برد خاک مرا تا به آستان مراد
سر مرا که لگدکوب فوج حادثه بود
به خاک درگهی افکند و سربلندی داد
ز نور رای شهی کوکبم منور گشت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱
ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد
قفس شکستهام و آشیان نمانده به یاد
به برقی از دل مایوس کاش در گیرم
کباب سوختنم چون چراغ در ره باد
به غربت از من بیبال و پر سلام رسان
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در شمهای از حال خود و تأسف خرابی خانه و منقبت کاظمین علیهما السلام فرماید
منم که کرد فلک کشت زندگیم حصاد
منم که داد زمین خاک هستیم بر باد
مرا پدر بود آن مادر، این که میشنود
اگر از آن کنم افغان، وگر ازین فریاد!
وگر ز من شنود کس، چگونه بشمارم
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
وفا نگر، که وفائی ندیده از صیاد
بدام ماندم و از آشیان نکردم یاد!
گرم نه دست وفا پای بست کرده چرا
پرم نبسته کسی و نمیشوم آزاد؟!
اسیر دامم و، خلقی ز ناله ام نالان؛
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵
دمی به عمر نبودم از این خیال آزاد
که شد چگونه ستم بر حسین ز ابن زیاد
مخدرات پیمبر شکسته حال و اسیر
بنیامیه بعنف غلط امیر عباد
عجب نباشد از اینم که جای پیغمبر
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۷۸ - سرشک آتشگون
فغان ز دست تو ای روزگار کج بنیاد!
دلی ز دست تو ای بی وفا ندیدم شاد!
ز تند باد تو ای دهر سفله پرور رفت
شکوفه های گلستان احمدی بر باد
به دشت کرب و بلا آب های جاری بود
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم
کشید از دل اندوهگین خود فریاد
به گریه گفت که فریاد زین همه بیداد
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواریها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم
بر آن بریده سر آن طفل را نظر چو فتاد
لبش به لب به نهاد و ز شوق سر جان داد
صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت جواد(ع)
ز سست عهدی بیجا جهان کون و فساد
بود همیشه به طغیان و ابتلا معتاد
پی خرابی ارکان زند کی شب و روز
کند تلاش به سختی جهان کون و فساد
ز ساده لوحی اهل جهان عجب دارم
[...]
صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۲ - مصیبت
ز گردش فلک کجروش کنم فریاد
که در زمانه ز دست کسی گره نگشاد
مشو ز بیش و کم دهر (صامتا) دلشاد
اگرچه مغربی آئی ز کائنات آزاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱ - کتاب الروایات(والمصائب)
چون روز عید زن و مرد خرم و دلشاد
گرفته دست به دست از پی مبارکباد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳ - رفتن حضرت اباعبدالله الحسین به دیدن امام حسن(ع)
علم نمود قد خود چو شاخه شمشاد
چو سرو سوی سرای حسن به راه افتاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳ - رفتن حضرت اباعبدالله الحسین به دیدن امام حسن(ع)
یکی ز جمله خدام مجتبی ز وداد
گذار وی ببر شاه تشنه لب افتاد