گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراقت

برفت از نظرم روز ابتدای فراقت

همین نه من بفراق تو مبتلا شدم و بس

به هر که می نگرم هست مبتلای فراقت

مگر بشر بت وصلم کنی علاج که دیگر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

ز بسکه دیر شد ای دوست انتهای فراقت

برفت از نظرم روز ابتدای فراقت

همین نه من بفراق تو مبتلا شدم و بس

به هر که می نگرم هست مبتلای فراقت

مگر بشر بت وصلم کنی علاج که دیگر

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

جهان که هر دی و هر نوبهار گرید و خندد

بروزگار من و عهد یار گرید و خندد

خوش است گریهٔ مینا و خندهٔ لب ساغر

علی الخصوص که در لاله زار گرید و خندد

خطاست گریه و بیهوده است خنده آنکس

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

دلم به طرهٔ پرچین یار افتد و خیزد

چنان که مست بشبهای تار افتد و خیزد

چو رخ نماید و تازد سمند ناز هزاران

پیاده در پی آن شهسوار افتد و خیزد

چنان که سنبل تر از نسیم بر ورق گل

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

چرا همیشه نه پیچان چو تار موی تو باشم

که همچو موی در آتش ز طبع و خوی تو باشم

به عیش پا زده‌ام تا غم تو گشته نصیبم

ز خویش گم شده‌ام بس بجستجوی تو باشم

کسان ز فتنه گریزند و من برغم سلامت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

بخون خویش نویسم بروی لوح مزارم

که من بجرم محبت قتیل خنجر یارم

ز بیقراری من خلق در شگفت و ندانند

که بیقراری زلف تو برده است قرارم

بپای گل چو بود خار قدر گل بفزاید

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

شبی که زلف تو ای نازنین فتاد بدستم

ز کاینات بریدم دل و بموی تو بستم

بجز تو روی ارادت بهیچ سوی ندارم

که خاستم ز سر عالمی و با تو نشستم

مرادم اول و آخر توئی و روی تو باشد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۳

 

الا که از می‌نخوت مدام بیخود و مستی

بخود نگر که چه بودی چه میشوی چه هستی

گرت بچرخ برین جا دهد بلندی طالع

اگر نه تن بتواضع دهی ملاف که پستی

چو در سجود خودستی مگو خدای پرستم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode