چرا همیشه نه پیچان چو تار موی تو باشم
که همچو موی در آتش ز طبع و خوی تو باشم
به عیش پا زدهام تا غم تو گشته نصیبم
ز خویش گم شدهام بس بجستجوی تو باشم
کسان ز فتنه گریزند و من برغم سلامت
همیشه در طلب چشم فتنه جوی تو باشم
مرا به کشمکش کفر و دین چه کار که دایم
خیال موی تو دارم بفکر روی تو باشم
بگفتیم بسر آیی بوقت مرک طبیبا
اجل رسیده و اکنون در آرزوی تو باشم
ز هر دیار ملول و هوای کوی تو دارم
ز هر حدیث خموش و بگفتگوی تو باشم
ز شوق جنت و خوف جحیم فارغماما
در اشتیاق بهشت رخ نکوی تو باشم
در آنمقام که هر کس مقام خویش نماید
مرا بس اینکه سگی از سگان کوی تو باشم
کجا غم دلم از سیر گل علاج پذیرد
که چون صغیر گرفتار رنگ و بوی تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و اشتیاق شدید شاعر به معشوقش پرداخته است. شاعر در ابیات مختلف از فراق و غم ناشی از جدایی صحبت میکند و میگوید که دلش همواره در جستجوی معشوق است. او خود را در حالتی توصیف میکند که همه چیز برایش بیاهمیت است، جز یاد و نام محبوب. شاعر به عشق و زیبایی معشوقش بسیار ارادت دارد و حتی متمایل است خود را به سطح سگهای کوی او نیز تنزل دهد، چرا که در عشق به او غرق است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که تنها آرزویش تنها دیدن چهره محبوبش است و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: چرا همیشه مانند تار موی تو نلرزم؟ میخواهم که از خوی و طبیعت تو به شدت داغ و آتشی باشم.
هوش مصنوعی: من به خوشیها پا گذاشتهام تا غم تو نصیب من شود، به طوری که خودم را گم کردهام و حالا در جستجوی تو هستم.
هوش مصنوعی: برخی از افراد از خیر و شر دوری میکنند و خود را از مشکلات دور نگه میدارند، اما من با وجود اینکه به سلامت زندگی میکنم، همیشه در جستجوی چشمان پرجاذبه و فریبنده تو هستم.
هوش مصنوعی: من چه نیازی به دعوا و بحث میان کفر و ایمان دارم وقتی که همیشه در فکر و خیال موهای تو هستم و به چهرهات میاندیشم.
هوش مصنوعی: ما به او گفتیم که به وقت مردناش بیاید، زیرا زمان مرگش فرا رسیده و اکنون من در انتظار او هستم.
هوش مصنوعی: از هر جایی خستهام و دلتنگ کوی تو هستم، از هر گفتوگویی ساکت از تو یاد میکنم.
هوش مصنوعی: از روی عشق به بهشت و ترس از جهنم، باز هم من فقط در اشتیاق چهره زیبای تو هستم.
هوش مصنوعی: در آن جایگاه که هر فرد به شایستگی خود شناخته میشود، برای من کافیست که همچون سگی از سگان آن کوی باشم.
هوش مصنوعی: کجا میتوان غم دلم را با دیدن گلها تسکین داد، وقتی که من مانند کودکی گیر کردهام در رنگ و عطر تو؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
[...]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
[...]
مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
[...]
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
[...]
مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم
اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی
هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم
چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.