گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی

 

باز گویم نی دلم از سنگ وروست

دیگرم کو طاقت هجران دوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۳ - در صفت عشق

 

عشق دانی چیست ترک آرزوست

بلکه ترک دل که منزلگاه اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۹ - در شرح حال خود گوید

 

چو از علم عشق آگهم کرد دوست

بدیدم که علمی اگر هست اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۱۹ - در شرح حال خود گوید

 

به عالم نبیند به جز روی دوست

به هر سوکند روهمی بیند اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۱ - در سر حروف واسماء

 

ای بسا مغزی که داردچندپوست

پوست بهر حفظ آن مغز در اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۱ - در سر حروف واسماء

 

تو ببین بادام دارد چند پوست

لذت وقوت همه درمغز اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۳۱ - در سر حروف واسماء

 

وصف هر چیزی نهان دراسم اوست

اسم اوگویاست گوبد یا نکوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۱۵ - در شاعری

 

به تجنیس شد شعر چون شعر دوست

پس این دلبریها که دارد از اوست

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۴۰ - دراسرار

 

ملامت مکن گر کسی سیم جوست

همانا که آگه ز اسرار اوست

بلند اقبال
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
sunny dark_mode