افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بگفتند با شاه کای شهریار
خشایار شه پور والا تبار
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۵ - وصیت داریوش به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا
چو یک چند بگذشت از روزگار
به فرزند گفتا شه نامدار
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۵ - وصیت داریوش به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا
بسی رنج بردم در این روزگار
گشودم چنین کشور نامدار
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۵ - وصیت داریوش به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا
همه دامنت هست پر شهریار
بخفته کنارت بسی نامدار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
بده ساغری زان میخوشگوار
که بیرون کند از سر جان خمار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
به شاهان عالم کنم افتخار
ز مداحی شاه دلدل سوار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
بیا ساقی از مهر او میبیار
مرا مست کن زان میخوشگوار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت
بگفتا در این شهر ای شهریار
چنین است رسم و بود این قرار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت
فرستاد در شهر خود بیشمار
که سال دگر آید او را بکار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - حکایت
دلیران امروز شبهای تار
ستیزند با کودک شیرخوار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیهالرحمه به الفاظ فارسی
بود تن چو اسب و روان چونسوار
چو نبود سوار اسب ناید بکار
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیهالرحمه به الفاظ فارسی
اگر بود رستم در آن روزگار
که فردوسی از خامه شد مشکبار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل
دو صد دختر مهوش گلعذار
بگردند دائم مرا در کنار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل
کسی گر بگوید، در آن گیر و دار
به من: کای بهین طالع بخت یار؟!
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل
همین بارگاه و همین اقتدار
همین وضع پاینده استوار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
بلند است ابر ره، از هر کنار
هم اندر یمین و هم اندر یسار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
هم از سایهٔ شوکت شهریار
بر آرمتان ای نابهکاران دمار!
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده
طبیعی است بر جسم آن شاخسار
بدانسان که گل بود، بد نیز خار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده
سر و روی وی، اندر آن شاخسار
بیازرد و گلگون شد از زخم خار
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در نکوهش نوع بشر
مرا گرچه طبعیست پراقتدار
چو من دیده کم دیدهٔ روزگار