گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی‌نامه

 

بده ساغری زان می‌خوشگوار

که بیرون کند از سر جان خمار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی‌نامه

 

به شاهان عالم کنم افتخار

ز مداحی شاه دلدل سوار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقی‌نامه

 

بیا ساقی از مهر او می‌بیار

مرا مست کن زان می‌خوشگوار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت

 

بگفتا در این شهر ای شهریار

چنین است رسم و بود این قرار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت

 

فرستاد در شهر خود بی‌شمار

که سال دگر آید او را بکار

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - حکایت

 

دلیران ‌امروز شب‌های تار

ستیزند با کودک شیرخوار

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

دو صد دختر مهوش گلعذار

بگردند دائم مرا در کنار

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

کسی گر بگوید، در آن گیر و دار

به من: کای بهین طالع بخت یار؟!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

همین بارگاه و همین اقتدار

همین وضع پاینده استوار

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب

 

بلند است ابر ره، از هر کنار

هم اندر یمین و هم اندر یسار

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب

 

هم از سایهٔ شوکت شهریار

بر آرمتان ای نابه‌کاران دمار!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده

 

طبیعی است بر جسم آن شاخسار

بدانسان که گل بود، بد نیز خار

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده

 

سر و روی وی، اندر آن شاخسار

بیازرد و گلگون شد از زخم خار

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در نکوهش نوع بشر

 

مرا گرچه طبعی‌ست پراقتدار

چو من دیده کم دیدهٔ روزگار

میرزاده عشقی
 
 
۱
۴۱۲
۴۱۳
۴۱۴
۴۱۵
sunny dark_mode