گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید

 

کنون من ازآن تخمه دارم نژاد

نترسم از آن راه با کین و زاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۳ - گرفتن سرخ پوش ارژنگ را گوید

 

چو شنگاوه در بند یل اوفتاد

جهان جوی الماس آمد چو باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۳ - گرفتن سرخ پوش ارژنگ را گوید

 

کنون آن بمن جمله بسپار شاد

که کردند پیش من از گنج یاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۲ - رسیدن شهریار به بیشه اول و جنگ او با فیلان گوید

 

به جمهور گفت ای شه پاکزاد

پس پشت من زانکه دارد نژاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۲ - رسیدن شهریار به بیشه اول و جنگ او با فیلان گوید

 

سپاس جهان آفرین کرد یاد

که بیرون از آن بیشه آمد چه باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۴ - در رسیدن شهریار به بیشه سوم و کشتن اژدها گوید

 

بگفت این و سر سوی بالا نهاد

ابا گرد جمهور والانژاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۷ - رسیدن شهریار به بیشه ششم و جنگ او با غولان گوید

 

بزین بر نشستند رفتند شاد

ازآن بیشه دلشاد و خرم چه باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید

 

بهر گه که شان خوردن آید بیاد

بدشت اندر آیند مانند باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید

 

زمین پیش او در زمان بوسه داد

همانگاه سر سوی صحرا نهاد

عثمان مختاری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶