عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۱ - گرفتن عاس شهریار را و بردن پیش هیتال شاه گوید
سر زلف دلدارش آمد بیاد
بپیچید بر خود چو سنبل ز باد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۱ - گرفتن عاس شهریار را و بردن پیش هیتال شاه گوید
بدوش افکنید ببردش چو باد
شب تیره نزدیک هیتال شاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید
ولیکن نیامد ز بخت این مراد
که بدبخت مردم بگیتی مباد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید
چنان زدش تیغی چو آمد ز باد
که سر از تنش زیر پا اوفتاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید
چنان چونکه آمد بزد رفت شاد
ازان لشکر کشن مانند باد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید
بدستان ازاین داستان کرد یاد
چو بشنید دستان دلش گشت شاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۲ - پیدا شدن نقابدار سیه پوش و رزم او با نقابدار زرد پوش گوید
تو بر گوی با من کنام و نژاد
که اکنون چنانی که مامت نزاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید
کزین گونه کاری مرا اوفتاد
ندارد کسی رزم اینگونه یاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید
چو آمد به نزدیک هیتال شاد
ببردش نماز و زمین بوسه داد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید
به می خوردن اندر نشستند شاد
به کردند از رزم ارژنگ یاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید
برون آمد از حصن مانند باد
بکرد آفرین و زمین بوسه داد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۷ - بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید
فرود آمد خود بر سر نهاد
نشست از بر باره دیگر چو باد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۷ - بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید
ز سرخود آن نامور اوفتاد
گره مویش از تیر جوشن گشاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۷ - بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید
برفت و نشست از بر باره شاد
دگرباره آن خود بر سر نهاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۰ - مجلس آراستن ارژنگ شاه با شهریار گوید
شدی آن دو کس پیش آئینه شاد
بکردی به آئینه سوگند یاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۶ - رزم شهریار با نقابدار زرد پوش
بزد دست آن زردپوش و نهاد
بزه در کمان و درآمد چو باد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۱ - بازگشتن نقابدار سرخ پوش و شهریار از یکدیگر گوید
بیا تا زمانی بجوشیم شاد
دلارام گفتا که ای پاکزاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۱ - بازگشتن نقابدار سرخ پوش و شهریار از یکدیگر گوید
چه دشمن ز من باشدت خواب یاد
مکن گر کنی میدهی سر به باد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید
بدو گفت جمهور کای پاکزاد
یکی راه نزدیک دارم بیاد
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید
به دیوان مازنداران رو نهاد
ز بند گران داد شه را نژاد