گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱ - آغاز

 

به جائی که دشمن بود خواب یاد

مکن ور کنی سر دهی خود بباد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید

 

جهان دیده دهقان چنین کرد یاد

که ارژنگ روزی گه بامداد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید

 

بیاورد پیش سپهبد نهاد

بدو گفت کای گرد فرخ نژاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

که گر در سرای من آیند شاد

نگیرم ازین رزم و اندوه یاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

به بهزاد شیرافکن آواز داد

که زی قلعه درتاز مانند باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

وز آن جایگه با فرانک چو باد

سوی خان بهزاد رفتند شاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۲ - آگاه شدن شهریار از مکر و دستان شیرافکن گوید

 

بشد تا به نزد فرانک چو باد

بدان ماه رخ کرد آن نیز یاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۳ - رفتن شهریار بشکار و کشتن شیرافکن را گوید

 

ترا گر بدی نام و ننگ و نژاد

نگشتی به مزدوری دیو شاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۴ - رسیدن سپاه ارژنگ شاه و خبر دادن از حال او گوید

 

بگفت این و شد زی سراندیب شاد

وزین رو سپهدار فرخ نژاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۶ - کشته شدن زرفام بدست شهریار گوید

 

سپهبد نشست ازبر باره شاد

همی تاخت تاپیش صف همچو باد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۶ - کشته شدن زرفام بدست شهریار گوید

 

همی تاخت تا قلب لشکر چو باد

بدیشان زکین گرز کینه نهاد

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۹ - رسیدن نامه هیتال شاه بارژنگ شاه گوید

 

مر این رزم مابس دراز اوفتاد

ندارد کسی اینچنین رزم یاد

عثمان مختاری
 
 
۱
۲
۳
۶
sunny dark_mode